<🖤>
تمام طول مسیر نسبتا طولانی که قدم زده به لیام فکر میکند.
او دلش بودن با لیام را میخواهد مثل روزهای خوش گذشته ...
روزهایی که هیچکدام از این اتفاقات کابوس وار برایش نیوفتاده بود .
بی قرار سر جایش می ایستد و به مغازه های ناآشنا نگاه میکند .
دستش را داخل موهایش میکشد و متوجه یک مینی بار شاید هم کافی شاپی میشود .
به سمتش میرود ، وارد فضای جمع و جورش میشود و به این فکر میکند چقدر با حوصله وسایلش انتخاب و چیده شده .
به سمت مرد جوان و قد بلند میرود .
مرد متوجهش میشود عمیق نگاهش میکند طوری که زین حس میکند به ذهنش رسوخ کرده و دارد افکار و اتفاقاتی که در ساعاتی قبل برایش افتاده را میبیند .
روی صندلی چوبی مینشیند .
مرد لیوانی که تا آن لحظه مشغول خشک کردنش بود را روی میز میگذارد _ یه پیشنهاد خوب دارم .
زین منتظر نگاهش میکند .
مرد برگشته و بین شیشه های رنگارنگش در قفسه های مرتب میچرخد و زین لحظه ای وایب اولیوندر سازنده ی بهترین چوبدستی های دنیا جادو را از مرد میگیرد ،
با این تفاوت که او بسیار جوان و البته خوش قیافه تر است و اولیوندر بسیار پیر و در حد او خوش قیافه نیست
وقتی مرد به سرعت به سمتش بر میگردد زین از این تشبیه اش مطمئن تر میشود .
مرد شیشه را مانند جایزه ی اسکار در دو دستش میگیرد _ شامپاین رز بروت فرانسوی .
در جام باریکی آن ماده ی صورتی رنگ را میریز به سمت زین میگیرد و با هیجان توضیح میدهد_ اینو میدونستید که اولین کسانی که شامپاین رو امتحان کردن میگن مثل اینه ستاره هارو خوردن؟ .
زین سعی میکند در ذوق مرد نزند_ نه و ممنون .
لیوان را سر میکشد و از طعمش صورتش را جمع میکند
چرا مزه ی میوه میدهد و در عین حال شیرین است .
او هم مانند اولیوندر در اولین انتخاب کارش درست نبوده
مرد میگوید _ یکی دیگه
به مرد که شیشه ی سیاهی را بر میدارد و به سمتش می آید نگاه میکند _ ویسکی .
زین جلویش را میگیرد و با صدای گرفته ای میگوید _ هی اولیوندر تو جدی ای ؟ ویسکی ؟ من یه چیز قوی تر میخوام چطوره این بازی رو تموم کنی و برام جین بیاری.
جین یک نوع مشروب با غلظت چهل تا پنجاه درصد است و این میزان خیلی زود او را مست میکند .
مرد سری تکان میدهد .
لیوانی برایش تا نیمه پر میکند یخ داخلش می اندازد و به سمتش میفرستد.
زین بدون حرف لیوان را بر میدارد و آرام مزه مزه میکند
حالا بهتر است .
VOUS LISEZ
NIGHTMARE
Fanfiction[Completed] ☜︎︎︎--تمام زندگی اش هول محور اشتباهاتش میچرخد و شروع به کشیدنش داخل سیاه چاله ی کابوس میکند او با هر اشتباه زندگی اش را بیشتر به کابوس مبدل میکند، کابوسی سرد و سیاه تنها راه نجاتش معشوق شیرینش است که هر لحظه از هم دور و دورتر میشوند ا...
