CHAPTER 3

1K 171 392
                                    

سوم شخص

صدای فریاد هوسوک توی سالن بزرگ عمارت شنیده میشد و تن دو تا مردی که رو به روش با سر هایی پایین افتاده ایستاده بودن رو میلرزوند....
نگاه بقیه اعضای باند با بیخیالی بهشون دوخته شده بود و این ترسشون رو بیشتر میکرد چون میدونستن که قرار نیست کسی بهشون کمک کنه....

هوپ:احمقای بی عرضه، فکر کردین دارین چه غلطی میکنین که دو دستی اون مدارک رو تقدیم دشمن کردین، میدونید اون مدارک لعنتی چقدر مهم بودن؟؟
میتونن سر هممون رو بکنن زیر آب، متوجه هستین چه اشتباه بزرگی کردین؟؟
دهن به فاک رفتتون رو باز کنین و بگین که چه اتفاقی افتاده، وگرنه مجبورتون میکنم خودتون زبونتون رو ببرید و کوفتش کنید....

این لحن مرد چیزی نبود که تا حالا نشنیده باشنش، تقریبا اکثر مواقع مهمون خشم و عصبانیت هوسوک میشدن اما با این حال نه تنها هیچوقت براشون عادی نمیشد، بلکه هربار ترس و اضطراب بیشتری رو مهمون تن لرزونشون میکرد؛ شاید به همین دلیل بود که آگوست رو به اون مرد ترجیح میدادن....

_قربان، ما خودمون هم نمیدونیم چیشد....
روی اون کاغذ ها هیچ دستنوشته ای نبود و معلوم نیست چطور اون مدارک به دستشون افتاده، اما قول میدیم اگر یه فرصت دیگه بهمون بدین؛ سریعا مشکل رو حل کنیم....

هوپ:آگوست، اون داره زیادی حرف میزنه مگه نه؟؟

با ابروهای بالا رفته پرسید و یونگی با اینکه نمیدونست چرا مرد بزرگتر اون رو مخاطب قرار داده، همونطور که پاهاشو روی هم می انداخت جواب داد

یونگ:اره، زیاد حرف میزنه....

هوپ:پس نظرت چیه زبونش رو برای سگم ببری....
اون یه روزی هست که غذا نخورده....

یونگ:یادت رفته که اون رژیم غذاییش خیلی خاصه؟؟
نمیتونه هر آشغالی رو بخوره....

با نیشخند گفت و دو تا مردی که با نگرانی به مکالمشون گوش میدادن، کاملا ناامید شدن....
آگوست قرار نبود پشتشون بایسته، این کاری بود که اون اکثر مواقع انجامش میداد، البته فقط برای افراد خودش، ولی گاهی وقت ها پیش میومد که از اونها هم در برابر خشم هوسوک محافظت کنه؛ اما انگار ایندفعه خبری از پشتوانه مرد نبود و این یعنی توی دردسر بزرگی افتاده بودن....

هوپ:حالا که اینجوریه، پس لباشو بهم بدوز....
دلم نمیخواد دوباره صداشو بشنوم....

با نیشخند گفت و یونگی نگاهی به جونگ کوک انداخت

یونگ:نظرت درباره یکم خوش گذرونی چیه؟؟

پسر کوچیکتر بدون هیچ حرفی از جاش بلند شد و موهای مرد رو گرفت، به دنبال خودش کشیدش و یونگی تا زیرزمین همراهیشون کرد....

MAFIA FAMILYWhere stories live. Discover now