سوم شخص
با وجود تلاش های بی وقفه هوسوک برای منصرف کردن یونگی، پسر کوچیکتر هماهنگی های لازم رو برای برگذاری جلسه با متحدانشون انجام داد....
هوسوک ناچار بود که دست از اعتراض کردن برداره چون مشخص بود که یونگی به هیچ وجه قصد کوتاه اومدن نداشت و البته که اینکار پسر کوچیکتر حاصل رفتار های غلط خودش بود، وقتی که سرخود عمل میکرد و کاملا یونگی رو به عنوان رئیس دوم باند نادیده می گرفت؛ باید به نتیجش هم فکر میکرد که حالا توی همچین موقعیتی قرار نگیره....
البته اون اصلا انتظار نداشت که یونگی کاری خلاف میلش انجام بده، چیزی که درباره پسر کوچیکتر توی این چند سال فهمیده بود، مطیع بودنش بود و هوسوک مطمئن بود که اگر چیزی بگه یونگی اطاعت میکنه، اما انگار دیگه خبری از یونگی سابق نبود، اون تغییر کرده بود و حاضر نبود گوش به فرمان مرد بزرگتر باشه و این دلیلی بود که هوسوک رو به شدت عصبانی میکرد....
اون همون یونگی ای رو میخواست که با یه مخالفت ساده، از موضعش پایین میومد، همون یونگی ای که با یه فریاد خلع سلاح میشد، زیادی خوش خیال بود که فکر میکرد بعد از اینهمه کاری که به طور خودسرانه انجام داده، پسر کوچیکتر بازم سکوت میکنه و حرفی نمیزنه....
هوپ:کارت نتیجه خوبی نداره کیتن
قبل از اینکه وارد اتاق بشن گفت و یونگی پوزخندی زد
یونگ:از تو انتظاری برای درک کردن دلیل کارم ندارم، پس هر جوری که دلت میخواد میتونی تنبیهم کنی؛ البته اگه بتونی....
سعی کرد خودش رو با واژه کیتن نبازه و جلوی سست شدن پاهاش رو بگیره، تقصیر اون نبود که این کلمه لعنتی از دهن مرد بزرگتر انقدر فوق العاده شنیده میشد که یونگی رو وادار میکرد تا جلوی پاهای مرد به زانو در بیاد، اون آدم جدی و محکمی بود، اما وقتی پای هوسوک میومد وسط؛ تبدیل میشد به شکننده ترین فرد دنیا و انگار مرد بزرگتر این رو میدونست و مخصوصا هر بار از این کلمه استفاده میکرد تا ضعف یونگی رو ببینه و ازش لذت ببره....
هوپ:خودتم میدونی که مجازات کردنت برام کاری نداره، اما مسئله اینه که انقدر منزجر کننده هستی که نخوام بهت نزدیک بشم؛ پس فکر به فاک رفتن زیر من رو از سرت بیرون کن....
با نیشخند گفت و بی توجه به چهره پر از بهت پسر کوچیکتر داخل شد و روی صندلی راس میز نشست، پشت سرش با فاصله زمانی دو دقیقه یونگی هم داخل شد و راس دیگه میز نشست، البته یادش نرفت که نگاه پر از خشم و عصبانیتش رو به مرد بدوزه؛ گرچه که جوابش نیشخند بزرگتر شده گوشه لباش بود....
هوپ:همونطور که می بینید، مستر بلک جدیدا به ما ملحق شدن، ایشون از متحدین ما هستن پس انتظار دارم ازشون تا زمانی که باندشون به طور کامل تثبیت بشه حمایت کنید....
YOU ARE READING
MAFIA FAMILY
Romance{COMPLETED} یه باند بزرگ و خطرناک که خانوادگی اداره میشه.... یه رئیس مافیای سرد و مغرور.... یه عاشقِ دلشکسته.... دو تا پسر خاله.... یه عشق اشتباه، شایدم یه آدم اشتباه.... چی میشه اگه یه روز همه چیز عوض شه؟؟ جای آدمای این قصه عوض شه؟؟ اونی که عاشقه،...
