part 16

1.7K 183 9
                                    

دنیا یک زندگی سراسر انتخابه.سخت ترین کار شاید همین انتخاب
کردن باشه چون میتونه به راحتی زندگیت رو زیر و رو کنه.

مثلا اگر توی انتخاب کسی که قراره تا آخر عمر کنارش زندگی کنی تصمیم درستی بگیری، دنیا برات کمتر ترسناک میشه.چون حالا به انتخاب درستت اعتماد داری و میدونی توی هر شرایطی قراره کنارت
باشه و دیگه قرار نیست تنهایی از پس مشکلاتت بر بیای.

تهیونگ برای انتخاب همسر گزینه های زیادی نداشت.حتی از هرچی یادش میاد کسی توی زندگیش وجود نداشته که بخواد بهش علاقه بورزه و نگاه عاشقانش رو جوری که به جونگکوک میدوزه، به اون فرد
هم بندازه.

ولی از یک چیز مطمئن بود.از تصمیمی که برای ازدواج کردن با جونگکوک گرفته بود.میدونست قرار نیست تنها باشه و قطعا جونگکوک هرجا که باشه برای به آغوش کشیدن و پاک کردن اشک هاش سر میرسه و بهش اجازه ی تنهایی زجر کشیدن و غصه خوردن رو نمیده.

حتی همین الان که توی یک انبار مرطوب به صندلی بسته شده بود هم مطمئن بود جونگکوک برای پیدا کردنش میاد و نجاتش میده.

بوی سیگار شهادت میداد به ورود شخصی به داخل انبار.اول بوی سیگار و بعد صدای قدم های آروم و ریلکس شخصی که داشت به سمت تهیونگ قدم بر میداشت.

_نیس یه آدم احمقه. اینطور نیست پرنسسِ جئون؟

تاریکی انبار مانع از دیده شدن مرد میشد اما قطعا تهیونگ آدمی نبود که نتونه بعد از دوبار برخورد صدای طرف رو نشناسه.

_قصدت از این کار چیه سالوادور؟

تهیونگ گفت و در لحظه قهقهه ی مرد توی فضای باز و مرطوب انبار
اکو شد.

_چقدر باهوشی پسر کوچولو.

با اشاره ی مرد، مهتابی های انبار روشن شدن و حالا تهیونگ به خوبی
میتونست چهره ی خونسرد مرد رو تماشا کنه.

_چرا؟ چرا منو گرفتی؟ تو مگه دوست جئون جونگ ایل نبودی؟ پس
چرا الان داری با پسرش دشمنی میکنی؟

فک سالوادور از عصبانیت منقبض شده بود.نه بخاطر حرف های
تهیونگ، نه! بلکه بخاطر خاطراتی که هر لحظه سراغش میومدن و به جنونش میرسوندن!

_تا وقتی که جئون نمیره دشمنی ما ادامه داره.

تهیونگ با لب هایی که روی هم میلرزیدن گفت:
_تو نمیتونی هیچ کاری کنی! ا-اون سرسخت ترین آدمیه که میشناسم و...

سالوادور انگشت اشاره اش رو مقابل صورت تهیونگ بالا آورد و بین
حرفش پرید.

_اوه نه نه نه عزیزم معلومه که من کاری نمیکنم، تو قراره اون رو بکشی!
_چ-چی؟

سالوادور مقابل پای تهیونگ نشست.
لحظه ای سکوت کرد و بعد ادامه داد.

_چی میشه اگر قلبش رو هدف بگیرم هوم؟
_ق-قلبش؟
_آره درسته. چی میشه اگر با چشم های خودش زجر کشیدنت رو ببینه هوم؟ به نظرت زنده میمونه؟ معلومه که نه لاو. بعدش یا خودش رو بخاطر اینکه تو رو وارد این دنیا کرد میکشه و یا سراغ من میاد و من میکشمش!

PRINCE // KOOKV ✔️Where stories live. Discover now