S² last part

2.1K 210 28
                                    

-10ماه بعد-

باید با همه چیز کنار میومد.گذشته ها رو فراموش میکرد و به یک زندگی جدید عادت میکرد.

_تو از پسش بر میای.

جونگکوک گفت و بعد از باز شدن در ورودی عمارت سالوادور، قدمی تهیونگ رو به جلو هول داد.با باز شدن در سالوادور و سورایی که روی ویلچر جا خوش کرده بود وارد شدن.

تهیونگ با دیدن اون زن خشکش زده بود.
تمام مشکلاتش بخاطر اون بود. تمام درد های کودکیش و حتی عشق والدینی که هیچ وقت تجربه اش نکرده بود همه بخاطر اون زن بودن و حالا همه از تهیونگ توقع بخشش داشتن.

_ت-تهیونگ.

سورا به سختی گفت و تهیونگ به چشم های زن خیره شد.خواست قدمی به عقب برداره که جونگکوک کمرش رو چسبید و توی گوشش لب زد.

_ترسو ها فرار میکنن تهیونگ. بزار هر چی میخواد بشه، بشه! ولی همه چیز رو یک بار برای همیشه تموم کن. تصمیم گیرنده نهایی تویی و من هر تصمیمی که بگیری پشتتم!

تهیونگ سری تکون داد و دست جونگکوک رو گرفت تا بدن لرزان و نگرانش رو آروم کنه.

_تهیونگ من... من واقعا متاسفم.

تهیونگ منکر نفس های سنگینش نمیشد اما سعی میکرد با درک این موضوع که هرچی بشه جونگکوک پیششه و مراقبشه خودش رو آروم کنه.

_تو مقصری. مقصر خیلی چیز ها. زندگی من بخاطر تو نابود شد و حالا متاسفی؟

سورا با اشک هایی که روی صورتش جاری شده بودن و صدایی که از بغض میلرزید جواب داد:
_میدونم. میدونم به همه چیز گند زدم ولی میشه یه فرصت دیگه بهم بدی؟خواهش میکنم تهیونگ لطفا! بیا باهم یک خانواده بشیم باشه؟من، تو،سالوادور و نامجون. باشه پسرم؟

تهیونگ خواست جوابی بده اما با زنگ خوردن ناگهانی تلفن جونگکوک نگاهش رو از سورا به جونگکوک داد.

_چی شده؟... چی؟ مطمئنی؟... باشه سریع خودمون رو میرسونیم.

بعد از قطع کردن تلفن تنها چهره ی خندون بین اون جمع فقط چهره جونگکوک بود.

_چی شده؟

تهیونگ پرسید و جونگکوک بعد از گرفتن شونه های پسر جواب داد:
_پسر کوچولو مون داره به دنیا میاد ته.

.

.

.

.

.

دست های کوچیک، ظریف و سفید پسر کوچولو توی کیسه های نرمی اسیر شده بودن تا از چنگ انداخته شدن به صورت کوچولوش جلوگیری کنن.پسر کوچولویی که هنوز اسمی نداشت توی باکس شیشه ای بیمارستان خوابیده بود و هر از گاهی دست هاش رو تکون میداد.

_بهش نگاه کن ته. ببین چقدر خوشگله!

تهیونگ با دید تاری که داشت به بچه نگاه کرد و هق زد:
_اشک هام نمیزارن خوب نگاهش کنم!

PRINCE // KOOKV ✔️Where stories live. Discover now