S² part 11

1.1K 144 5
                                    

عجولانه ترین تصمیم این بود که بخواد با خود نامجون حرف بزنه.با خودش فکر میکرد غیر ممکنه نامجون بخواد بهش دروغ بگه و قطعا همه چیز رو براش توضیح میده ولی حالا درست زمانی که روبروی مرد توی کافه نشسته بود از تصمیمش پشیمون شده بود.

_چیزی شده خوشگلم؟

نامجون پرسید و تهیونگ سرش رو به دو طرف تکون داد.

_نه چیزی نیست. فقط اینکه... ممکنه تو چیزی رو از من پنهان کرده باشی؟

نامجون اخم هاش رو در هم کشید و جواب داد:
_منظورت چیه تهیونگ؟ چرا من باید چیزی رو از تو پنهان کنم؟

تهیونگ شونه ای بالا انداخت و جواب داد:
_نمیدونم. ه-همینجوری گفتم. حس میکنم از وقتی که... از وقتی که پامون به این قضایا باز شده وفهمیدیم که برادر نیستیم به همون میزان از هم دور شدیم.

نامجون دست هاش رو به سمت تهیونگ دراز کرد و دست های ظریف پسر رو به دست گرفت.

_تو تا همیشه برادر کوچولوی منی تهیونگ. چی باعث شده فکر کنی من و تو از هم دور شدیم؟ تو... تو مهم ترین دارایی من توی این دنیا هستی که حاضرم هر کاری برات بکنم.

تهیونگ نگاه خیره اش رو به نامجون انداخت و پرسید:
_ه-هرکاری؟

نامجون سری تکون داد و با لبخندش جواب داد:
_معلومه خوشگلم. من هرکاری برات میکنم.

تهیونگ نفس عمیقی کشید و سعی کرد خودش رو آروم کنه.هنوز هم از کاری که میخواست انجام بده مطمئن نبود اما چاره ای نداشت.

_تو... تو قاتل جونگکوکی؟

نامجون برای چند لحظه کاملا مات به تهیونگ نگاه کرد.حرفی که تهیونگ زد باعث شد برای چند لحظه توی شوک فرو بره و سکوت کنه.

_ه-هیونگ؟
_ت-تو به من... به من شک کردی تهیونگ؟ من... من برای چی باید دستم رو به خون کثیف اون آلوده کنم هان؟ تو خودت دیدی که من حتی برای نجات دادنش زنگ زدم به آدم هایی که توی آلمان داشتم تا برن و ازاون آتیش ها نجاتشون بدن و تو داری به من شک میکنی؟

تهیونگ متاسف بود.نمیدونست باید چی بگه چون واقعا الان گند زده بود و برادرش رو مظنون این داستان قرار داده بود.

_من... من متاسفم هیونگ باشه؟

نامجون از جاش بلند شد و گفت:
_آره تو متاسفی. منم متاسفم که انقدر برات خوب نبودم که بخوای من رو قاتل عشقت بدونی. ولی الان تاسف هیچ فایده ای نداره.

و با تموم شدن حرفش از اون کافه خارج شد.تهیونگ عصبی دست هاش رو روی صورتش گذاشت و برای چند لحظه چشم هاش رو روی هم گذاشت.اون گند زده بود به همه چیز ولی هیچ ایده ای نداشت که باید چطور اوضاع رو درست کنه.

_تهیونگ؟

با شنیدن صدایی که اون رو مخاطب خودش قرار داده بود دست هاش رو از روی صورتش برداشت و به مرد نگاه کرد.

PRINCE // KOOKV ✔️Donde viven las historias. Descúbrelo ahora