خواب یه نعمت الهی محسوب میشه.همونقدر شیرین، خاص و آرامش بخش!وقتی توی خواب غرق بشی همه چیز راحت تر میگذره و تو توی اون لحظه خوابی.بدون اینکه متوجه بشی چه اتفاقی داره اطرافت رخ میده.
خنده داره ولی جونگکوک بعد از بیدار شدن از خواب، انگار وارد کابوسی شده بود.این کابوس، با پیدا نکردن تهیونگ توی آغوشش شروع و با دیدن نامه ای که روی میز کنار تخت بود ادامه پیدا کرد.
{عشق چیز دردناکیه.
گاهی اوقات یا شاید بهتر باشه بگم همیشه حاضری برای عشقت هر کاری انجام بدی.
منم دارم همین کار رو میکنم جونگکوک.
با تمام عشقی که بهت دارم، مطمئنم تو بدون من زندگی شادتری خواهی داشت.
میدونی که دوست دارم نه؟
لطفا؛ لطفا جونگکوک اگر ذره ای بهم علاقه داری، بهم اعتماد داری و دوست نداری ناراحتم کنی، امروز عصر بیا دفتر خونه برای طلاق.
*کیم تهیونگ* }
با حرص نامه رو توی دستش مچاله کرد و اون تیکه کاغذ رو به سمتی پرتاب کرد.
_لعنتی!
فریاد زد و از جاش بلند شد تا لباس هاش رو بپوشه و هرچی زود تر جلوی این اتفاق رو ببینه.مطمئن بود همه چیز زیر سر سالوادور بود اما چه کاری باید می کرد؟
_خدا لعنتت کنه کفتارِ پیر!
شماره جین رو گرفت و حین پوشیدن شلوارش، گوشی رو کنار گوشش قرار داد.
_بله پرنس؟
_تهیونگ کجاست؟
جین مکثی کرد و گفت:
_مگه پیش شما نیست؟
جونگکوک "فاک" زیر لب گفت و تلفن رو قطع کرد.بعد از پوشیدن کفش هاش فورا از اتاق بیرون زد و بدون اینکه منتظر آسانسور بمونه پله های مارپیچ هتل رو دوتا یکی پایین رفت و با رسیدن به جین فریاد زد:
_میخوام بدونم دقیقا دیشب چه غلطی میکردین که متوجه رفتن تهیونگ نشدین؟
_تمام شب رو اینجا بودیم پرنس؛ ولی نه کسی وارد شد و نه خارج!
بعد از مکثی، جین ناگهان سرش رو بالا گرفت و با اطمینان ادامه داد: _هلیکوپتر! پرنس نزدیک های صبح صدای هلیکوپتر خیلی واضح شنیده میشد. ممکنه که...
جونگکوک بدون اینکه فرصت ادامه دادن به جین رو بده سوار ماشین شد و به سمت مسیر نا معلومی حرکت کرد.
.
.
.
.
.
_خیلی زود فراموشش میکنی. بهت قول میدم عزیزکم.
سالوادور گفت و شونه های خمیده ی پسر رو بین دست هاش گرفت.
بغضی که تهیونگ سعی داشت قورتش بده برای سالوادور به وضوح پیدا بود ولی با وجود حس سوزش قلبش از ناراحتی تنها فرزندش،تصمیم گرفت اون رو نادیده بگیره!
KAMU SEDANG MEMBACA
PRINCE // KOOKV ✔️
Romansa[پرنس || prince]🍻 |COMPLETE| کیم تهیونگ، انترن جوانی که به طرز عجیبی برادرش چند وقتیه ناپدید شده و اون طبق گذشته‌ای که از برادرش میدونه هر روز به قمارخانه‌ها، کازینوها و کلاب‌های سئول سر میزنه تا بتونه ردی ازش پیدا کنه اما یه روز توسط افراد مافیایی...
