S² part 8

1.7K 196 12
                                    

"لطفا من رو غرق کنید"

از این جمله بهتر هم مگه برای تهیونگ وجود داشت؟چی بهتر از این که توی آرامشی که با بودن پیش جونگکوک داشت غرق بشه؟درسته اتاق هاشون جدا بود ولی همین که حس میکرد هردو توی یک خونه هستن و هوای کاملا مشترکی رو نفس میکشن بهش آرامش میداد.

برای تهیونگ فرق نداشت که کجاست.هرجا که جونگکوک بود تهیونگ حس میکرد به اونجا تعلق داره.دلش میخواست اگر میشد خودش رو توی قلب جونگکوک حبس کنه و برای همیشه اونجا بدون هیچ دردی زندگی کنه.

جونگکوک هم عمیقا همین حس رو داشت ولی انگار هیچ کدوم قصد کوتاه اومدن از "از هم دیگه ناراحت بودن" رو نداشتن.

_چرا انقدر نگاهم میکنی؟

تهیونگ پرسید و جونگکوک سکوت کرد.چی بهتر از تماشا کردن پسرش میتونست درد و خستگی رو از تنش خارج کنه؟حقیقتا با وجود درد، نگرانی و هر مشکل دیگه ای که براش پیش میومد، جونگکوک همیشه با لبخندش به تهیونگ نگاه میکرد و از اون پسر آرامشش رو دریافت میکرد.

_جلوم نشستی خب. به کجا نگاه کنم؟

تهیونگ پوفی کشید و بی توجه به جونگکوک به خوندن روزنامه و نوشیدن آیس کافیش ادامه داد.

_باید از روسیه بری تهیونگ.

تهیونگ با مکث روزنامه رو از مقابل صورتش پایین آورد و نگاه چپکی تقدیم به مرد کرد.

_چرا؟ خود تو نبودی اصرار داشتی زود تر بیام روسیه؟

جونگکوک با حس سردرد پلک هاش رو روی هم فشرد و پیشونیش رو مالید.

_آره ولی الان قراره توی یک مأموریت واقعی قرارت بدم.

مأموریت واقعی؟ شاید بهتر بود اسمش رو گذاشت "پی نخود سیاه فرستادن"!

تهیونگ که انگار حالا به اون بحث علاقه مند شده بود آرنجش رو روی میز گذاشت و بعد از قفل کردن دستاش توی هم پرسید:
_و اون چیه؟
_احتمالا الان همه ی اموالم به خواهرم رسیده. به جز پول های توی حساب هام و ویلایی که برای میسوک توی جنگل خریده بودم، همه ی املاک، کازینو ها و نایت کلاب هام رو به نام خودت بزن.

تهیونگ نگاه گیجش رو به جونگکوک انداخت و گفت:
_و بعدش قراره دوباره همه رو به اسمت بزنم؟
_نه عروسک. اون هارو میگیری و توی کره شروع به چرخوندن کار هام میکنی. دوست دارم ببینم میتونی لقب پرنس رو مال خودت کنی یا نه!

تهیونگ پوزخندی زد و جواب داد:
_و اگر قبول نکنم؟
_مجبوری!
_نمیخوام! چرا باید بخوام جای تو بشینم؟ من...من هیچ وقت نخواستم جات بشینم بلکه همیشه میخواستم کنارت بشینم! کنارت باشم و تو رو برای خودم داشته باشم. و تو حالا داری منو جا نشین خودت میکنی؟ به چه دلیلی؟

جونگکوک که واقعا حوصله بحث نداشت با گفتن جمله ای به بحث خاتمه داد.

_من بی دلیل هیچ وقت کاری رو انجام نمیدم تهیونگ! اینکه از تو چنین چیزی رو خواستم دلیل داره پس انقدر روی اعصابم تاتی تاتی نکن. نمیشه که کار های کره روی هوا بمونن. باید یکی اون هارو مدیریت کنه پس تو الان بهترین گزینه ای. مطمئنم اگر همین دلیل رو برای میسوک بیاری اون همه اموال رو بهت میده.

PRINCE // KOOKV ✔️Where stories live. Discover now