S² part 13

1.3K 168 9
                                    

+درد داره؟

صدایی درونش پرسید و مرد رو به جواب دادن وا داشت.

_آره، خیلی درد داره.
+پس چرا ولش نمیکنی؟ بس نیست هرچی بخاطرت عذاب کشید؟

لعنت به اون صدای لعنتی که درد هاش رو مثل پتک توی سرش میکوبید.

+بهش نگاه کن. بخاطر تو روی تخت بیمارستان افتاده و داره درد میکشه.نگاش کن جونگکوک! تقصیر توعه که اون با این وضع توی ICU خواییده میفهمی؟ اگر بهوش نیاد چی؟ اگر بمی..

هنوز اون کلمه به آخر نرسیده بود که جونگکوک همزمان با فشردن شقیقه اش از جاش بلند شد و داد زد:
_بسه بسه بسه لعنتی تمومش کن.

هیچ کار از دستش بر نمیومد.این دومین بار بود که تهیونگ بخاطر اون روی تخت بیمارستان افتاده بود و واقعا حس میکرد بهترین راه رفتن و ترک کردن اونه شاید که باعث بشه تهیونگ زندگی بهتری داشته باشه؟

اما نباید فراموش میکرد دفعه قبل که تهیونگ روی تخت بیمارستان
افتاده بود به این خاطر بود که جونگکوک قصد ترک کردنش روداشت.

_چه خبره جونگکوک؟

جین که داشت به سمت انتهای راهرو میدوید پرسید و بعد از رسیدن به مرد،دستش رو روی شونه اون قرار داد.

_اون... یک روز گذشته ولی هنوز بهوش نیومده جین. باید چیکار کنم؟ خودم رو بکشم؟

جین اخمی به پیشونیش نشوند و جواب داد:
_دیوونه ای؟ با مردنت چیزی عوض میشه؟ نه! فقط باعث میشه تهیونگ که بهوش اومد با ندیدنت دیوونه بشه و خودش رو بکشه!

بعد از تموم شدن حرفش بطری آبی رو از توی پلاستیک داخل دستش خارج کرد و اون رو به سمت جونگکوک گرفت.

_اینو بخور. شاید آرومت کنه و باعث بشه سر عقل بیای! به این فکر کن که تهیونگ از روی عشقی که به تو داشت همچین کاری کرد.

و لحظه ای بعد صدای دردناک مرد میانسال بود که بین راهرو های بیمارستان میپیچید.

_ت-تهیونگ؟ تهیونگم کجاست؟ پسرم کجاست؟

ایستگاه پرستاری انتهای راهرو رو به سالوادور نشون داد و مرد با نگرانی به سمت راهرو دوید.با رسیدن به اتاق ICU و دیدن جونگکوک که اونجا روی زمین نشسته بود شوکه بهش نگاه کرد و گفت:
_ت-تو؟ تو زنده ای؟

جونگکوک جوابی نداد و سالوادور فریاد زد:
_توعه لعنتی زنده ای؟ بگو ببینم توی اتفاقی که برای تهیونگ افتاده دستی داشتی؟؟؟

جونگکوک باز هم سکوت کرد.
درواقع خسته تر از این حرف ها بود که بخواد جوابی بده پس فقط سکوت کرد و با چسبوندن سرش به دیوار سرد و سنگی پشت سرش، پلک هاش رو روی هم گذاشت تا به چشم های استراحتی بده.

جین اما طاقت نیاورد و با شنیدن حرف های سالوادور جواب داد:
_آروم باش سالوادور. نامجون میخواست به جونگکوک شلیک کنه ولی تهیونگ خودش رو جلوی گلوله انداخت. این ماجرا تقصیر جئون نیست پس با حرفات بهش زخم نزن.

PRINCE // KOOKV ✔️Where stories live. Discover now