S² part 10

1.2K 146 8
                                    

برای یک دختر چه هدیه ای مناسبه؟اوه خب لازمه یاد آوری کنم اون دختر مهربون ترین و زیبا ترین دختری بودکه تهیونگ میشناخت یعنی میسوک!

_امیدوارم از این کوکی ها خوشش بیاد.

تهیونگ درحالی که منتظر بود در بزرگ ویلا داخل جنگل به روش باز بشه گفت و بعد از باز شدن در، وارد حیاط بزرگ ویلا شد.اما با دیدن ماشین به شدت آشنایی که مقابل در ورودی ویلا پارک شده بود با تعجب و کنجکاوی ماشینش رو قسمت پشت ویلا دور از چشم بقیه پارک کرد و به سمت عمارت رفت.

_این... این ماشین نامجونه؟

مطمئن بود حدسش اشتباه نبوده چون حتی محض رضای خدا از گلهای رز سرخی که توی ماشینش بود هم میشد فهمید اون ماشین و برای کی و گل ها برای چه کسی خریداری شدن.

_نه نه نه. نمیتونم ریسک کنم و الکی برم داخل و باهاش رو برو بشم اون هم وقتی که نمیدونم نامجون برای چی اومده اینجا!

درحالی که خودش رو پشت دیوار پنهان کرده بود گفت و بلافاصله گوشیش رو از جیبش خارج کرد تا با لارا تماس بگیره و بهش بگه بدون اینکه بقیه بفهمن اون رو وارد ویلا کنه اما همون لحظه در ویلا باز شدو نامجون و یوک از ویلا خارج شدن.

_من میفهمم اون ناراحته ولی اول با آخرش که چی؟باید با این موضوع کنار بیاد یا نه؟ اصلن درک نمیکنم چرا حاضر نمیشین هی جوره پای این معامله حاضر بشین؟مطمئنم تو بهش اجازه ی امضا زدن پای برگه ها رو نمیدی!

نامجون رو به یوک گفت و به سمت ماشینش قدم برداشت.

_چرا باید همچین اجازه ای بدم؟برادرشی که هستی. تا الان کجا بودی؟چه دلیلی داره که بخوام راضی بشم اموالی که بهش رسیده رو به نام تو بزنه؟لطفا از اینجا برو و دیگه بخاطر چنین چیز هایی پات رو اینجا نزار.

تهیونگ ابرو هاش رو به هم گره زد و از اون دو نفر رو گرفت.اصلا نمیفهمید چرا باید نامجون اموالی که از جئون به میسوک رسیده بودرو ازش بخواد.بعد از رفتن نامجون از پشت دیوار بیرون اومد و گفت: _یوک!

یوک که داشت به سمت در قدم بر میداشت با شنیدن صدا تهیونگ به سمتش چرخید.

_تهیونگ؟ اینجا چیکار میکنی؟ کی اومدی؟
_اینا رو ول کن. اون... اون اینجا چیکار میکرد؟ چی میخواست؟

یوک نگاهش رو به سمت دری که نامجون ازش خارج شده بود انداخت و بعد جواب داد:
_بیا بریم داخل. همه چیز رو برات میگم.

تهیونگ سری تکون داد و با یوک وارد وارد ویلا شد.

_میسوک کجاست؟ این کوکی هارو برای اون اوردم.

یوک کوکی هارو از تهیونگ گرفت و بعد از گفتن "ممنونم" اونها روروی یکی از میز های داخل سالن گذاشت.

_میسوک دارو هاش رو خورده و احتمالا الان خوابیده. دکتر بعد از اون اتفاق دز دارو هاش رو بیشتر کرده.

PRINCE // KOOKV ✔️Where stories live. Discover now