part"18"

118 9 2
                                    

❗️🔞

_حالا نشونت میدم که عاقبت این کارات چیه...
بعد بدون توجه به چشمای متعجب و ترسون پسرک دستاشو کشیدو با قدمهای محکم به سمت اتاقش برد-
جونگکوک با ترس به تهیونگ و دستاش که محکم دستای ظریفشو گرفته بودن و میکشیدن نگاه میکرد،نمیتونست حرفی بزنه و فرار کنه-
حتما پسر رو عصبانی تر میکرد-
پس هیچ حرفی نزدو و پشت سرش میومد -
تهیونگ اونو تو اتاقش هل دادو درو قفل کرد-
با چشمای تیزش پسرکو نگاه کردو محکم روی تخت پرتش کرد...
ترس به دلش اومد...آب دهنشو با صدا قورت دادو به تهیونگی که با چشمای خمارش و پوزخند همیشگیش آروم بهش نزدیک میشدو دکمه های لباسشو یکی یکی باز میکرد خیره شد،قلبش محکم به سبنش میکوبید وقتی تهیونگ رو با همچین قیافه ترسناکی که هیچ رحمی توش نبود تو اتاق تنها میدید،کاری از دستش برنمیومد،کاسه چشم اش پر اشک شدن ...
خودشو رو تخت عقب کشیدو تهیونگ هر قدر که اون عقب میرفت خودشو بهش نزدیک تر میکرد ...
یهو تهیونگ خودشو روی پسرک پرت کرد و شونه هاشو محکم تو دستاش گرفت و چنگ انداخت -
جونگکوک از این حرکت یهوییش تنش به لرز افتاد و با چشمای اشکیش مظلومانه به تهیونگ چشم دوخت و شروع کرد به نفس نفس زدن ...
تهیونگ از چشمای ترسونش و تنش که زیرش میلرزیدن پوزخندی زدو یهو وحشیانه به گردن پسر حمله ور شد ...
چشماشو بسته بودو گاز های محکم ازش میگرفت -
جونگکوک محکم چشماشو روی هم فشار دادو بی اراده ناله بلندی
کرد،دستاشو خواست بالا بیاره و سرشو از گردنش جدا کنه ولی تهیونگ دستاشو محکم گرفت تو دستاشو اونارو مایین آوردو چنگی بهشون زد ...
ولی بعد مدتی دستاشو بالا آوردو به یقه پسرک رسوندو اونو پاره کرد -

بالاخره از گردنش جدا شدو سرشو بالا آوردو تو چشمای پسرک که
از درد روی هم فشارشون میداد و لباشو میگزید تا ناله ای ازش خارج نشه نگاه پر لذتی کرد ، پوزخندی به وضعش زدو لباسش که پاره شده بودو گوشه
افتاده بود رو از روی زمین برداشت و دوباره به سمتش برگشت ...
دستای پسرک رو گرفت و با اون تکه پارچه لباسش به بالای تخت
محکم گره زد-
پسرک که همچنان نفس نفس میزد وقتی دستای بستش رو دید به گریه افتاد میدونست تهیونگ بهش رحم نمیکنه .
+تهیـ ...
با نگاه خشمگین به خودش اومدو گفت:
+ا..ارباب...تو رو خدا...دیگه...ف..فضولی نمیکنم..بب..بخشین ...
تهیونگ بی توجه به صدای لرزون و التماس هاش تیشرتشو از تنش در آوردو روش خیمه زد-
پسرک دوباره چشماشو بست،میترسید توی چشمای وحشیش که بهش زل زده بودو پوزخندی به لب داشت نگاه کنه ،پسر بزرگتر بالاخره نگاهشو ازش گرفت،چشمش افتاد به نوک سینه صورتی رنگ پسرک...سرشو نزدیک برد وشروع کرد به مکیدنشون،محکم گاز میگرفتو روشو لیس میزد،دست دیگشو برد پشت کمرشو چنگ محکمی بهشون زد...
بعد از سینه هاش جدا شدو به پیشنونیش که عرق کرده بودو به چشمای خمارش نگاه کرد -
لیسی روی لباش کشید اون پسر تو اون حالت خیلی سکسی دیده میشدو تهیونگ رو برای ادامه کارش ترغیب میکرد ...
از روش بلند شدو روبه روش ایستاد،تی شرتشو سریع از تنش در آوردو گوشه ای پرت کرد،کمربندو باکسرشو باهم از پاش بیرون آوردو کاملا برهنه جلوی پسر مقابلش ایستاد-
بعد مدتی که جونگکوک آروم گرفت چشماشو باز کردو وقتی تهیونگ رو
با بدن برهنه دیدو چشمش به عضو تحریک شدش افتاد چشماش گشاد شدنو لرزی به بدنش افتاد...از خجالت سریع روشو سمت دیگه ای کردو تو خودش جمع شد..

my proud bossWhere stories live. Discover now