23🦊: Valentine

453 164 49
                                    

_ هی روباه کوچولو....بیدار شو
یونگی همون طور که دکمه های پیراهن مردانه اش رو میبست، با صدایی مهربان سعی کرد جیمین رو بیدار کنه. اما پسرک غلتی زد و ملحفه بیشتر دور بدن و پاهاش پیچیده شد.

مرد با تاسف خندید و در حالی که دکمه های سر آستین اش رو میبست، روی تخت، کنار جیمین نشست.
انگشت های کشیده اش بین موهای ژولیده و لطیف پسرک خزید و پوست سرش رو ماساژ داد.
_ بیدار شو کوچولو.....یون‌سوم الاناست که برسه. مگه تو کلاس نداری؟

جیمین با نارضایتی نق زد و خودش رو زیر ملحفه کشید تا بتونه حتی شده چند ثانیه بیشتر بخوابه.
_ فقط ۱۰ ثانیه بهت وقت میدم بیدار شی، توله سرتق-
چهره پسر با اخم مچاله شد و سر شمارش عدد پنج، توی جاش نسست‌‌.
یونگی لبخندی به چهره اخمو و پف کرده اش زد و لپ اش رو بوسید:
_ صبح بخیر کوچولوی یونگی
جیمین توی خواب و بیداری با لبخندی کشیده سر تکون داد و باعث شد حبه های قند روی قلب رئیس پلیس ذوب بشه.

_ من باید زودتر برم اداره.....پس تنهایی صبحانه بخور. فقط قبلش...
با دستش موهای بهم ریخته و سیخ ایستاده پسرک رو شانه زد:
_ سهم بوسم رو بده
جیمین بی صدا خندید و کوتاه و سریع لب های رئیس پلیس رو بوسید.
_ من دیگه میرم....
موهای پسر رو نوازش کرد و بعد از برداشتن کت اش، اتاق خودش -که حالا یک ماهی میشد که اتاق مشترک خودش و جیمین شده بود_ رو ترک کرد.

پسرک خمیازه ای کشید و چشم هاش رو مالید. عمیقا دلش می‌خواست بیشتر بخوابه، ولی کلاسش تا 40 دقیقه دیگه شروع می‌شد و جیمین هیچ فرصتی برای بیشتر خوابیدن نداشت....

.........

مرد با اقتدار وارد ایستگاه پلیس شد و بقیه با دیدنش، با احترام سری خم میکردن و صبح بخیر میگفتن.
تنها سه دقیقه از ورودش به دفتر شخصی اش می‌گذشت که در به صدا در اومد و سویانگ وارد شد:
_ صبح بخیر رئیس
_ هوم...صبح بخیر. چیزی شده؟
_ خیر. این گزارش عملیاتِ دیروزه

دخترک با احترام پوشه نخودی رنگ رو روی میز مرد گذاشت و توضیح داد:
_ عملیات دیروز عالی پیش رفت رئیس. این دومین انباریِ که تونستیم ازشون پیدا کنیم. تمامی افراد و مواد های موجود توی اون انبار توقیف و دستگیر شدن.
_ خوبه. بازجویی اونها باشه به عهدهِ تو
دختر با لبخندی مفتخر سر تکون داد.
_ ممنون رئیس.

یونگی همونطور که گزارش رو میخوند و امضا میزد، با لبخند سر تکون داد.
اون دختر خیلی خوب و سریع داشت پیش می‌رفت و حالا تبدیل به یکی از کارآگاه های محبوب رئیس پلیس شده بود.

صادقانه، یونگی خوشحال بود که به سویانگ اعتماد کرد و یک ماه بهش فرصت داد تا بتونه این پرونده نفرین شده رو حل کنه. و الان این پرونده نزدیک دوماه بود که زیر دستِ سویانگ بود و دخترک عالی داشت همه چیز رو پیش می‌برد.

Fox [Yoonmin]Where stories live. Discover now