😈 •S 1: Chapter 4•😈

4.5K 942 117
                                    

شب سر میز شام،موقع خواب توی تخت،سر میز کسل کننده صبحانه،توی راه مدرسه و توی خود مدرسه...

چانیول همش به این فکر میکرد که چه چیزی از اون همچین موجود منفوری ساخته بود؟ سرنوشتش اینطور بود؟ مادرزادی منفور متولد شده بود؟ باید با سرنوشتش مبارزه میکرد؟اما چطور؟ اون تمام راه های ممکنه رو رفته بود و هرکاری که به ذهنش رسیده بود رو انجام داده بود...شاید وقتش رسیده بود که سرنوشتش رو بپذیره.

این که به دنیا اومده تا مورد تنفر واقع بشه و کسی دوستش نداشته باشه...به هرحال اون پسری بود که حتی پدر و مادرش هم دوستش نداشتن...اگه داشتن،اون شب های کریسمسش رو هم تنهایی سپری نمیکرد.

درسته که اون بیشتر از اینکه بخواد از بکهیون عشقی دریافت کنه ترجیح میداد بهش عشق بده اما مورد نفرت واقع شدن اونقدرا هم اسون نبود که چانیول بتونه بیشتر از این تحملش کنه...

زمانی که سرنوشتش رو پذیرفت،تصمیم گرفت که به احساساتش به بکهیون خاتمه بده و دیگه هیچکدومشون رو اذیت نکنه...

خب...حداقل سعی کرد...

که البته سعی بی فایده ای بود چون وقتی که زنگِ اول آقای هوانگ معلم زیستشون درمورد ترتیب دادنِ یه اردوی آموزشی حرف زد، نگاهِ چانیول بدون مکث و اول از همه به سمت بکهیون برگشت تا واکنشش رو ببینه و همونطور که پیشبینی میکرد از فاصله میز دوم تا میز آخر هم میتونست برقِ حاصل از شکل گیری نقشه های شیطانی رو توی چشم های دوست داشتنی فرشته کوچولوش ببینه...

آره...پارک چانیول یه موجود احمقِ منفورِ فاقدِ آپشنِ "کشته مرده ی بیون بکهیون نبودن"،بود.

وقتی که زنگ خورد ، به محضِ خروجِ معلم از کلاس،چانیول تونست هجوم تمام بچه های خفن و بدسابقه وعضو اکیپِ بکهیون رو به سمت نیمکتش ببینه ، که چطور مثلِ یه چیزی تو مایه های فرمانرواشون دور بکهیون رو گرفتن و چشم های منتظر و مشتاقشون رو به لبخندِ شیطانی و برق توی چشم هاش دوختن.

چانیول میتونست از پشت حلقه و همهمه ی همکلاسی هاش تصویر بکهیون رو همراه با قطع و وصلی ببینه که چطور اول یکی از پاهاش رو روی اون یکی انداخت،مشغول تماشای ناخن های خوشگلش شد و بعد زمانی که لب های ظریفش از هم فاصله گرفتن،چانیول مطمئن بود که یه دردسر و فاجعه ی عظیم توی راهه...

🔱🔱🔱🔱🔱🔱🔱🔱🔱🔱🔱🔱🔱🔱🔱🔱🔱

-این دیوونگیه!

-همون روز اول بهت گفتم که یکی از شرایط ورود به این اکیپ دیوونگیه!

بکهیون با خونسردی جواب یکی از افراد اکیپ رو که با بهت بهش خیره شده بود داد و گازی به کیمباپِ توی دست های پسر کناریش زد.

-من موافقم! این کارمون میتونه به عنوان خفن ترین کار دانش اموزهای دبیرستانی توی گینس ثبت بشه!...منظورم اینه که ،کی توی کره تا حالاتو مدرسه پارتی گرفته آخه؟!

😈°Karma Is a Bitch°😈 Where stories live. Discover now