♻️ •S 2: Chapter 24•♻️

4.4K 829 85
                                    

-باور کن حالم خوبه!

بکهیون اینبار دیگه با درموندگی ای که تو جمله اش کاملا مشهود بود گفت و سعی کرد سرش رو از زیر دست دوستش عقب بده تا شاید لوهان دست از چک کردن کله اش برای داغی یا سردی بیش از حد برداره اما کارش فقط باعث شد چشم های لوهان از اون برق هایی بزنه که معنی "وقتی دارم بهم محبت میکنم کون کوفتیت رو بذار سر جاش و فقط قبولش کن! " میداد و بکهیون رو وادار کنه یه لبخند شیرین بزنه و بی حرکت بشه...اون بهرحال به اندازه کافی داغون بود و علاقه ای به اینکه از دوستش پس گردنی هم بخوره اصلا و ابدا نداشت!

لوهان درست عین یه مادر استرسی بند دور گردنش رو برای بار تقریبا صدم کشید تا صاف بشه و چون باور داشت بکهیون نمیتونه با دست چپ موهاش رو از جلوی چشم هاش عقب بزنه (ظاهرا تو دنیای لوهان دست چپ به بی فایدگی داشتن یه خط باسن اضافه بود! ) دوباره موهای بکهیون رو مرتب کرد و این اتفاقات در حالی افتاد که بکهیون پوکر بی حرکت مونده و سعی داشت به نیشخند واضح چانیول از سر دیگه هال توجه نکنه و سهون با علاقه به کارهای مادرانه لوهان خیره شده بود و حالت عاشقانی دل خسته رو گرفته بود و داشت به بکهیون این باور رو میداد که دوستش احتمالا مامی ایشو داره چون هیچ جای این رفتار لوهان شیرین نبود و در واقع ترسناک بود چون بکهیون حس میکرد دوستش از شدت استرس و عذاب وجدان شبیه بمب ساعتی شده!

-خب دیگه میتونیم بریم!

لوهان وقتی بالاخره مطمئن شد که بکهیون میتونه بدون اسیب زدن به خودش یا شکستن گردنش از جا بلند شه اعلام کرد و چانیول به وضوح یه هوف صدادار کشید و سهون بعد یه اخم کوچیک به دوستش که هنوزم تصمیم نگرفته بود بلیز بپوشه و خیلی مغرورانه داشت ماهیچه های شکمش رو تو چشم یه مخاطب خاص میکرد, یه چشم غره پر حرص رفت.

-امم... راستش من باید...

بکهیون معذب شروع کرد و نگاهی به سهون و لوهان انداخت.

-باید با چانیول حرف بزنم... یعنی تشکر کنم...میشه شماها یه کم پایین منتظرم باشید؟

-من احتیاج به تشکر ندارم...همین شرت رو کم کنی کافیه!

چانیول خیلی سریع و خشک اعلام کرد اما بکهیون بدون اینکه نگاهش رو از پایین بگیره فقط منتظر شد سهون و لوهان بلند شن.

-بک نمیخواد...

سهون اروم گفت اما وقتی نگاه جدی بکهیون بالا اومد با اخم از جا بلند شد و بازوی لوهان رو هم کشید تا بلند بشه.

-توله سگ مگه حرف ادم نمیفهمی؟ میگم تشکر نمیخوام فقط از خونم برو بیرون!!!

چانیول با اعتراض داد زد و سهون بعد یه هوف عصبانی لوهان رو دنبال خودش کشید سمت در و از اپارتمان چانیول خارج کرد و سعی کرد به حالت پر اعتراض لوهان توجه نکنه. بعد از رفتنشون بکهیون یه نفس عمیق کشید و سعی کرد تمام انرژی نصفه نیمه تو بدنش رو جمع کنه و بعد از جا بلند شد و به سمت چانیول که به اپن تکیه داده بود و با یه حالت برزخی داشت نگاهش میکرد رفت.

😈°Karma Is a Bitch°😈 Where stories live. Discover now