♻️ •S 2: Chapter 51•♻️

4.5K 796 74
                                    

نگاهی به ساعتش انداخت.آقای پاستوریزه ی وقت شناس تا پنج دقیقه دیگه باید پیداش میشد. لب های قلبی شلکش رو داد جلو و چشم های درشتش رو به خیابون دوخت. بعد کم کم یه نیشخند موذیانه روی لب هاش جا خوش کرد.

نمیدونست از کی دیت های" بیش تر آشنا شدن با دنیا های همدیگه" اشون تبدیل شده بود به " بیشتر ریختن پشم های همدیگه"، اما هر چی که بود، کیونگ از روال جدید لذت بیشتری میبرد.

ترجیح میداد عوض اینکه با لبخند های معصومانه و کلمات محبت آمیز برن تو رابطه و یه مدت که گذشت کم کم شیشه خورده هاشون رو برای هم رو کنن و از هم نا امید و نا امید تر شن، سقف تواناییشون برای لاشی بازی و عوضی شدن رو نشون هم بدن و بعد اگه با این وجود تونستن برن تو رابطه، اونوقت با خیال راحت لبخند های معصومانه و کلمات محبت آمیز نثار هم کنن.

با توقف ماشین خوشگل و براق جونگین جلوش، از روی صندلی های ایستگاه اتوبوس نزدیک خوابگاهش بلند شد و قبل از سوار شدن، دست دلسوزانه ای روی کاپوتش کشید.

-عصر بخیر...

-مال تو هم...

جونگین با نگاه " امروز برام چی تو خشتک کوچولوت داری؟!" جواب داد و بعد حرکت کرد.

-هنوز دلیل اصرارت برای رفتن با مترو رو نمیفهمم...

جونگین بدون اینکه نگاهش رو از رو به روش بگیره گفت و کیونگ نیشخند نامفهومی زد. در واقع اینبار قصدش این بود که به پسر شکلاتی یکم آسون بگیره، اما اون احمق جذاب با دست های خودش کمکش رو پس زده بود.

-اشکال نداره، هنوز دیر نشده. میفهمی...

با همون نیشخندی که هیچ جوره نمیتونست جمعش کنه جواب داد و جونگین با چشم های ریز شده نگاه گذرایی بهش انداخت.

-لابد اینبار هم میخواستی بنشونیم رو پای یه پیرمرد هورنی و کمکش کنی دست کنه تو شورتم‌...دارم کم کم ایمان میاری از این فتیش ها داری که خوششون میاد یکی پارتنرشون رو به فاک بده تماشا کنن...

جونگین با لحن بی حسی گفت و کیونگسو با نیشخند به سمتش برگشت.

-اگه این چیزیه که تو میخوای من کی باشم که جلوت رو بگیرم؟ میدونی من شدیدا به روابط روشنفکرانه و بدون محدودیت اعتقاد دارم...

"تنها در صورتی که طرف یه پیرمرد پشمالوی شکم گنده ی دیک چروکیده باشه. سمت دختر ها یا پسر های خوشگل بری روشنفکریم رو مچاله میکنم فرو میکنم تو کونت". بخش آخر رو توی ذهنش به حرف هاش اضافه کرد و با لذت نگاهش رو از نیمرخ کبود شده ی جونگین گرفت.

هیچکدومشون دیگه اون هاله ی سافت اول آشناییشون رو دورشون نداشتن و انگار تمام مدت یه سپر نامرئی آماده داشتن تا درصورت هجوم گلوله های طرف مقابل، جلوی خودشون بگیرنش. رابطه اشون شبیه یه دوئل دو نفره با هفت تیر وسط یه فیلم وسترن شده بود. با گهگاهی صحنه های بوسه و دست مالی وسطش به عنوان پیام بازرگانی.

😈°Karma Is a Bitch°😈 Onde as histórias ganham vida. Descobre agora