♻️ •S 2: Chapter 35•♻️

4K 816 78
                                    

کیونگسو خیلی فکر کرده بود... و هر چند دقیقه یک بار آخر هر ایده ای که با " اسپرمای به مقصد نرسیده ی شبی که تو ساخته شدی میتونستن ایده های بهتری بدن" روش یه خط قرمز میخورد ، به خودش فحش میداد که بدون فکر کردن پیشنهاد لعنتی جونگین رو قبول کرده بود. بچه پولدارا هرچقدر هم که مهربون و با ملاحظه به نظر میومدن، بازم همیشه فقط به خودشون فکر میکردن!

جونگین باید فقط شرافتمندانه درخواست به هم زدنش رو قبول ميکرد و توی دنیای تنگ و تاریک و بدبختانه ش با عکس عروسیش رهاش ميکرد.

آدم بدبخت بیچاره ای مثل کیونگسو مطمئنا کارای تجربه نکرده ی زیادی داشت، اما عوضی خوش شانسی مثل جونگین که میتونست جای لواشک اسکناس لیس بزنه و انگار هر روز صبح از قصر شیشه ایش مثل یه پرنس لعنتی میومد بیرون و سوار ماشینش میشد، دقیقا چه کوفتی رو میتونست تجربه نکرده باشه؟!

تنها چیزی که جونگین تو زندگیش تجربه نکرده بود بدبختی بود. که کیونگ درحالی که موقع رد شدن این قسمت از افکار از سرش، یه نیشخند عجیب روی لب هاش شکل گرفته بود، با کمال میل میتونست این تجربه رو به دوست پسرش بده.

بعد با خودش فکر کرده بود که چطوره جونگین رو انگشت کنه چون تقریبا مطمئن بود که اینم یکی از موارد کمی بود که جونگین توی زندگیش تجربه نکرده بود. اما از اونجایی که این کار چندان رمانتیکی نبود و پوینت این قرار احمقانه بیشتر آشنا شدنشون باهم و تجدید نظر توی اینکه میخوان باهم ادامه بدن یا نه بود و فرو کردن انگشتش تو کون جونگین قرار نبود احتمالا همچین جوابی بهشون بده، پس این ایده هم شوت شد توی سطل آشغال ذهنش...

حدود دو ساعت مثل یه جنازه ی از گور برخاسته خودش رو از اون سر اتاقش رو زمین کشید این سر اتاق و این روند ادامه داشت تا اینکه توی اوج نا امیدی و کم کم افتادن فکر کات کردن با جونگین توی سرش، یه ایده ای توی سرش جرقه زد.

آدم های پولدار معمولا همه کار هاشون رو خصوصی انجام میدادن و زیاد به جاهایی که عوام مردم و جمعیت های زیاد توش بودن نمیرفتن.

کیونگسو فکر نمیکرد که جونگین به جز مهمونی های خانوادگی ای که توش احتمالا دخترای خوشگل مینشستن و پیانو میزدن و پارتی های دوست هاش، هیچوقت تو جمعیت دیگه ای بوده باشه.

یه جایی مثل.. حموم و سونای عمومی...جایی که محل تفریح و اقامت همیشگی کسایی با طبقه اجتماعی هماهنگ با کیونگ محسوب میشد... اگه جونگین میخواست با دنیاهای هم آشنا بشن، پس اونم چیزی که دوست پسرش میخواست رو بهش میداد...اونم با کمال میل!

در اخر این طرح حین اینکه دیوثانه ترین نیشخند زندگیش روی لب هاش نشسته بود، به تصویب رسید.

و اینطوری شد که حالا حدود ده دقیقه ای میشد که دم در یه حموم عمومی منتظر جونگین ایستاده بود چون مطمئن بود دوست پسر لاکچریش تنهایی اون تو گم میشه.

😈°Karma Is a Bitch°😈 Where stories live. Discover now