MAIYH. ৡ6

1.5K 197 28
                                    

_لیتل برو اتاق بازی و لخت منتظرم باش.

یونگی لب پایینشو گاز گرفت... میدونست دیگه آخرشه و کاملا خودشو فدای خانوادش کرده...

+چشم ددی...

وارد اتاق شد و درو بست... به در بسته تکیه داد.

_خدایا... کمکم کن...

دونه دونه لباساشو از تنش خارج کرد... فیلم دیده بود از رابطه های آروم تا خشن و دردناک... ولی یه چیزی توی چشم های تهیونگ میدید و این می‌ترسوندش... و اون این بود که تهیونگ میتونه در ثانیه به خشن ترین آدم دنیا تبدیل شه...

لباس زیرشم دراورد و روی تخت رفت...

هرلحظه احتمال داشت تهیونگ از اون در بیاد تو و سند مرگشو با دستای خودش امضا کنه...

نفس های عمیق میکشید...چون میدونست بعد بستن اون وسیله به دهنش که حالا میدونست اسمش گگه، دیگه نمیتونه به همین راحتیا نفس بکشه...

*اخطار*دارای صحنه های +21

در باز شد و تهیونگ داخل اومد... یونگی کمی تو خودش جمع شد و جوری رو تخت نشست که عضو خصوصیش زیاد تو معرض دید نباشه...

_خب لیتل بوی اولین روزمونه...

دوربینو رو پایه گذاشت و روشنش کرد.

سمت یونگی رفت.

_میدونی عملا به بانداژ با طناب اعتقاد ندارم... یعنی زنجیر خیلی بیشتر تحریکم میکنه... اما واسه اولین روز *پانسمان سقفی رو انتخاب میکنم.

[پانسمان سقفی:نوع رایجی از پانسمانه که در اون سر پا ایستاده دست های سابمیننت به سقف بسته میشه. پاها درحالی که میله ای وسطش هست که باز نگهش میداره، به زمین بسته میشه... تو این نوع بانداژ کششی تو بدن ساب ایجاد نمیشه و فقط فیکس شدن انجام میگیره.]

یونگی تمام طول بانداژ چشماشو محکم بسته بود تا چشمش نه به بدن خودش و نه به تهیونگی که با چشمای حریصش مشغول بود، بیوفته. پانسمانش که تموم شد احساس بدی که تو دلش داشت بدتر شد... چون داشت بدن خودشو وقتی تهیونگ بهش نگاه میکنه تصور می‌کرد.

تهیونگ گگ رو برداشت و رو دهان یونگی محکمش کرد... لحظه ای که به صورتش نگاه انداخت و چشم های بسته و پلک های لرزونشو دید،چشم بند مشکی رنگی اورد رو چشمای یونگی بست.

_عاا داشت یادم میرفت...

برگشت سمت اون کمد و از داخلش رینگ و پلاگ برداشت... جلوی یونگی زانوزد. طوری که عضو یونگی جلوی صورتش قرار گرفت...انگشت اشارشو از بالا تا پایین روش کشید و اونو درون رینگ مسی رنگ فرو کرد.

_بهش میگن رینگ... درد جالبی بهت میده...اما اصل کاری پلاگه..

به پشت یونگی رفت و با دست حفره یونگی رو جلوی دیدش قرار داد..

 𝓶𝔂 𝓪𝓫𝓸𝓻𝓽𝓲𝓸𝓷 𝓲𝓷 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓱𝓮𝓪𝓻𝓽 |TaegiWhere stories live. Discover now