MAIYH.ৡ27

834 149 16
                                    

_پس مسئله لی لی رو تمومش کن تهیونگ. اون حماقت تو بود و... باید یه چیزی بهت بگم... لی لی یه مریض روانی بود.

+چی؟

با اخم سرشو بلند کرد.

_یکی از دوستان قدیمم تو یکی از مراکز بزرگ روانی لندن به سفارش من پرس و جو کرد. لی لی یک بیمار روانی بود.

+چـ چی؟؟ یعنی... یعنی چرا؟

_لی لی دچار پارانوئید شدید بود. ادوارد دوست پسرش بود و بعد از مدتی تمام رفتارهاش رو به مسئله خیانت ربط میداد حتی یک شب که ادوارد تماسش از طرف یکی از همکارهای خانمش داشت، لی لی کامل باور پیدا کرد که اون داره بهش خیانت میکنه. لی لی از عصبانیت این موضوع همون شب با یک مرد رابطه جنسی برقرار کرد و همین نزدیکی باعث حامله شدنش شد. اون بالرین زیبا... که رقص هاش همیشه زبانزد انگلیسی ها بود، دچار پارانوئید بود. ادوارد دوسش داشت.. بخاطر همون سر آخرین صحنه لی لی، رفت پیشش با اینکه میدونست اون حاملس و خودش کاری نکرده، عذرخواهی کرد. بچه مرده لی لی وسط اجرا خودش رو نشون داد. و بوم.... همه چیز تموم شد. تو اومدی... تویی که از جنس ادوارد بودی براش. اونم عاشقت شد... اما باز شک و تردید بهش اجازه نداد لذتی از عشق ببره. اینبار نزاشت خودش قربانی خودش باشه. لی لی خودش رو از قلب و مغز و افکار و زندگیت... سقط کرد. درحالی که تو این عشق احساس داشت و دارای روح شده بود، سقط شد. و این مرگ بیشتر از همه برای قلبت دردناک بود. لی لی خودش رو تو قلبت سقط کرد.

خودخواهانه تتوی روی دست تهیونگ رو به لی لی ربط داده بود. لی لی که الان تهیونگ بی حس فقط داشت بهش فکر میکرد. فقط... فکر میکرد.

_اون تتو همین معنی رو میده نه؟

تتوی روی ساعدش رو دستی کشید و بعد صدای عمیق و کمی خش دارش به گوش رسید.

+این تتو برای یونگیه. یونگی عاشقم بود... درست مثل عشق یه بچه به والدینش. والدینی که نه فقط زیبایی، بلکه سیاهی و تاریکی دنیا روهم بهش نشون دادن. یونگی عاشقم بود و بارها روحشو کشتم و ارزش احساسشو زیر پاهام له کردم. یونگی هم سقط شد. منتها نه از زندگیم... از قلبم. با اختیار خودش... چون این بچه اینقدر تو وجودم ریشه کشیده بود که اختیار دیگه دست خودش بود. یونگی و لی لی هردو سقط شدن. لی لی تو زندگیم نبود اما تو قلبم بود. یونگی تو زندگیم بود اما تو قلبم نبود. شایدم بود اما خودش رو نشون نمیداد و این تقصیر خودشه. منم کار لی لی رو کردم خودمو جدا کردم از قلب کسی که عاشقم شد. یک عشق پاک و صاف.

+پس یونگی و لی لی سقط شدن. حالا میخوای سرپرستی کدوم بچه سقط شده رو به عهده بگیری؟ اونی که مردس یا اونی که مریض به دنیا اومده؟

_نمیدونم. نمیدونم اصلا نمیدونم دکتر.

لبخندی زد و از گلدون روی میز، گل رزی برداشت.

 𝓶𝔂 𝓪𝓫𝓸𝓻𝓽𝓲𝓸𝓷 𝓲𝓷 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓱𝓮𝓪𝓻𝓽 |TaegiWhere stories live. Discover now