MAIYH.ৡ32

788 151 14
                                    

تهیونگ بین احساسات مختلفش متوجه نشد که یونگی نفسش رو حبس کرده. اون مرد چیزی از این احساسات عجیب بلد نبود.

هردوشون... هردوشون بلد نبودن و به بدترین شیوه ممکن مفاهیم سادش رو یاد گرفته بودن. مفاهیم ساده و سطحی که به هیچ عنوان تو این تودرتوی تاریک رابطه شون به کار نمیومد.

چشم های سرد یونگی به روبرو خیره بود و دست هاش کنار بدنش آزاد بودن. بی حس ترین آغوش برای یونگی بود. مثل یک درخت خشکیده و باغبان. باغبانی که در تلاشه آخرین درخت روی زمین رو به زندگی برگردونه درحالی که نمیدونه اون درخت... تا موی ریشه های ریزش هم خشکیده و با خیس آب کردنش، فقط داره باعث میشه اون بگنده.

چرا فکر میکرد این قراره خیلی زیبا و شکوهمند باشه؟ آغوش تهیونگ چیزی نداشت... پسرک توی داستان رو درک نمیکرد. اون باید مادرش رو پس میزد و خیلی زود اون رو میخورد. چون فردی که تصمیم گرفت اول احساسات طرف مقابل رو بکشه، مادر بود نه پسر..!

لرزش بدنش و نفس های مقطعش، خودش رو به ستوه آورد. این عصبانیت های شدید تهیونگ باعث شده بود یونگی احتمال درست شدن رابطشون رو حتی از هفت آوردن تو تاس هم کمتر در نظر بگیره. بخاطر همین هم بود که بدنش میخواست حداقل بعد اسلیوش رو نگه داره.

چشماشو مظلوم کرد و عقب کشید.

_ددی؟

+بله؟

_منو نکش.

جوری مظلومانه ادا کرد که تهیونگ لحظه ای فکر کرد که میتونه یونگی رو برداره و فرار کنه و دوباره همون مستردارک مورد علاقه یونگی بشه.

تهیونگ... شاید اولین مستردارکی بود که ددی صدا میشد.

***

_سلام دکتر

+سلام چیزی شده؟

دستش رو تو جیبش گذاشت و خیره به شیشه های منحنی نقاشی، جواب داد.

+دکتر جانگ... یونگی تو لیتل اسپیسشه.

_واو چه زود!

+چطور؟

_تهیونگ بهم بگو چطور فهمیدی و چی بهت گفت؟

+سرش داد زدم. اون فرار کرد و وقتی پیداش کردم داشت گریه میکرد. تو لیتل اسپیسش بود و ازم خواست اونو نکشم.

صدای خنده های دکتر جانگ پشت خط، روی اعصابش میرفت.

_واکنش دفاعی کدهای مغزشه. ببینم بهش دست هم زدی؟ تماس فیزیکی..؟

+آره... من... عااا حتی برای اولین بار بغلش کردم.

_واکنشش چی بود تهیونگ؟ پست زد؟

+نه  خیلی راحت تر از اون چیزی بود که فکرشو میکردم.

_یونگی یونگی یونگی... اگه نبودم بازم فریب اون موجود رو میخوردی.

 𝓶𝔂 𝓪𝓫𝓸𝓻𝓽𝓲𝓸𝓷 𝓲𝓷 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓱𝓮𝓪𝓻𝓽 |TaegiWhere stories live. Discover now