MAIYH.ৡ36

697 131 26
                                    

دیس مرغ رو روی میز گذاشت و ادامه داد.


_داشتم میگفتم. همه جا پر شده از تصویر شما دوتا... ازتون تو اخبار گفتن و کلی مقاله راجبتون منتشر شده.


یونگی با تعجب پرسید.


+راجب ما؟


خانم یون پیشبند رو باز کرد و حین آویزان کردنش، جواب داد.


_آره. زیباییتون زبانزده. مخصوصاً کنارهم.


+اوه!


یونگی ریز گفت و سرشو پایین انداخت و با خجالت مشغول برش زدم تکه ای کوچیک از ناگت مرغش شد. با بلعیدن اون تکه کوچیک طعم خوب ناگت تو دهانش پیچید و باعث شد لقمه های بعدی رو زودتر آماده کنه.


یک دفعه با یادآوری تماس جیمین برگشت سمت تهیونگ.


+آقای کیم؟


تهیونگ نگاهش رو از لیوان آبش گرفت و به یونگی داد.


_هوم؟


+عاام.. جیمین زنگ زده بود بهم.


اخم کنجکاوانه ای کرد.


_خب؟


+میخوام دعوتشون کنم اینجا. مشکلی نداره؟


_نه


متعجب و با صدای کمی بلند گفت.


+واقعاً؟


تهیونگ دوباره اخم کرد.


_آره. چرا فکر میکردی قبول نمیکنم؟!


یونگی پشت سر هم پلک زد و با استرس جرعه ای از آب جلوش رو نوشید.


+خب..خب ... جونگهان هم هست. فکر میکردم ازش خوشتون نیاد و چون قبلاً... چون...


_همین چندساعت پیش گفتی دوستم داری. اندازه منم به خودت اعتماد نداری یونگی شی؟


یونگی با چشمای گرد شده سرشو پایین انداخت. لپش رو از داخل گاز گرفت و احساس کرد دمای بدنش ناگهانی 40درجه شده. از کی اینطور خجالت زده میشد؟ چرا حالا انگار با هرچیز ساده معذب میشد. خانم یون هم این جمله رو شنیده بود... حالا تا آخر عمر نمیتونست سرشو بالا بیاره.


+ممم.. ممنون خانم یون... عااا... خیلی خوشمزه بود.. ممنون.


دستپاچه گفت و صندلیش رو عقب کشید. تهیونگ به دور شدنش نگاهی انداخت و ریز خندید.
خانم یون خنده بلندی کرد و رو به تهیونگ گفت.


+شبیهید.


خنده تهیونگ قطع شد و منتظر برای توضیح بهش نگاه کرد.


+به کسایی که عاشقن...


تهیونگ سرشو پایبن انداخت و با صدی آرومش جوری که خانم یون بشنوه زمزمه کرد.

 𝓶𝔂 𝓪𝓫𝓸𝓻𝓽𝓲𝓸𝓷 𝓲𝓷 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓱𝓮𝓪𝓻𝓽 |TaegiWhere stories live. Discover now