⫷𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 1⫸

6.3K 483 219
                                    

Season 1 :

با شدت و تمام قدرتش به بدن کوچیک و عرق کرده ی زیرش میکوبید و با خشم ازش ناله میخواست.
تن امگای بی جون اونقدر زیر فشار بود که تقریبا دردی رو حس نمیکرد و فقط بالا و پایین میشد ولی همچنان ناله های بلندش تو گوش آلفا میپیچید.

با ضربه ی اخری که به بدن امگای زیرش کوبید توش خالی شد و همزمان با خالی شدن ناحیه ی بین گردن و کتفشو بین دندوناش فشرد و طوری فشار داد که دهنش پر از خون شد.
نفس نفس زنان روی امگای خسته افتاد و سعی کرد مزه خون رو از دهنش خارج کنه.

---

صبح با حرکات کشتیه مدرنش روی آب از خواب بیدار شد‌.
لخت توی تخت بود و تنها‌...
به ساعت موبایلش که دیشب تو تب و تاب سکس روی زمین افتاده بود نگاه کرد.
اون دیر کرده بود اونم برای اولین روز کاریش.
معلوم نبود اون امگای هرزه کجاست و چطوری از کشتی خارج شده.

بزور از روی تخت بلند شد ، اطراف تخت و رو تختیه سفید رنگ ، بوی کام و الکل میداد‌.
کل رون لخت و سفیدش هم از کام خودش سفید تر شده بود.
تعجب میکرد با اون شدتی که به امگا میکوبید و استراحت نمیداد طبیعتاً باید مثل هرزه های دیگه استراحت مطلق میکرد و پیش از رفتن از کشتی یکی دوتا وسیله هم میدزدید ولی با کمال تعجب بدون هیچ تغیری تو کشتی فرار کرده بود.

به قطره های خونی که روی روتختی ریخته بود نگاه کرد.
دیشب اونقد مستانه محکم و عمیق ضربه میزد که متوجه خونریزیه امگا نشده بود.
مهم هم نبود به هر حال اونم یه هرزه بود مثل بقیشون البته یکم خجالتی بود ک هیچی ندزدیده بود.

از کشتیه تجملاتی و مدرنش با لباس راحتی بیرون زد و به سرعت با ماشینی که دم اسکله پارک بود ، به سئول رفت.
به خونش رسید و دوش گرفت.
با لباس عوض کردن ، زدن ادکلن قیمتی و انداخت ساعت مارکش راه شرکت رو در پیش گرفت.

سریع به اتاق رئیس یعنی پدرش رفت و در زد.

: بیا تو.

_سلام بابا.
ببخشید من...یکم مشغول بودم و دیر اومدم.

پدرش نیم نگاهی به چهره ی مضطربش انداخت و گفت : اوه سهون ، اگر پنج دقیقه دیر تر از الان میومدی از مقام رئیس پرتت میکردم تو حسابداری.
جلسه پنج دقیقه ی دیگه شروع میشه برو پرونده های تو اتاقتو یه مرور کن تا توی جلسه روی خوش نشون بدی.

سهون سرتکون داد و با احترام کمی خم شد : نا امیدت نمیکنم ، قول میدم.

پدرش سرتکون داد و سهون از اتاق خارج شد.
هوفی کشید و اروم گفت : بخیر گذشت.

وارد اتاق نسبتاً بزرگ خودش شد و پرونده های روی میزشو زیر و رو کرد و با دقت خوند.
اینکه از قبل به پرونده ها تسلط داشته توی جلسه بدردش میخورد و اونو یه مرحله به رئیس شدن نزدیک تر میکرد.
وقتی رئیس میشد کل اختیارات شرکت دست اون قرار میگرفت.
به هر حال تنها پسر خانواده بود.
فقط اگر گند کاریه دیشب و تمام شب هایی که توی کشتی گذرونده بود لو میرفت احتمالا به طور کامل از مقام ریاست دور و به مقام حسابداری نزدیک میشد.

𝔽𝕠𝕣𝕖𝕧𝕖𝕣Where stories live. Discover now