Part12

10.5K 1.5K 141
                                    

یونگی لای پلکش رو باز کرد و با تهیونگی رو به رو شد که با چهره‌ی جدیش سکوت بینشون رو شکست:

-چی گفتی؟

÷لطفا اروم باش... این شوخی نیست ولی چیزی نشده که... فوقش یه بچه...

-پس اون کاندوم سوراخ بوده.‌..

÷دوستم برای شوخی باهام اینکارو کرده. قسم میخورم چیزی نمیدونستم!

یونگی با دیدن اینکه تهیونگ با خونسردی لبخند محوی زد و سرش رو تکون داد به معنی واقعی پشماش ریخت!

یونگی از خوشحالی خندید و نفسش رو با اسودگی بیرون داد

÷هوووف.... خداروشکر. چیزی نشده که فقط..‌.

با دیدن اینکه لبخند تهیونگ محو شد و دستاش پشتش رفتن حرفش تو دهنش ماسید

تهیونگ از پشتش اسلحش رو در اورد و سمت یونگی نشونه رفت

-نمیدونستی شوخی های مضحکت رو نباید رو رئیست پیاده کنی؟؟؟ فکر کردی ساده از این قضیه میگذرم؟

یونگی دادی کشید و با تمام توانش از جلوی در اتاق تهیونگ فرار کرد

اما با شنیدن صدای شلیک گلوله سر جاش وایساد و با ترس سمت تهیونگ برگشت:

÷بیخیال... تهیونگ تو که نمیخوای واقعا بکشیم؟

+تهیونگ...

تهیونگ با شنیدن صدای امگا درست پشت سرش سریع برگشت و اخمی روی پیشونیش نشست

-برگرد تو اتاق

+میخوای.... میخوای بکشیش؟ چرا؟؟؟

-گفتم بگرد تو اتاق!!!

جونگ کوک با شنیدن فریاد الفا سریعا برگشت توی اتاق سعی کرد ضربان قلبش که از ترس بالا رفته بود رو کنترل کنه

+اون عوضی... ممکنه منم بکشه!

بعد از تقریبا نیم ساعت بالاخره تهیونگ هم وارد اتاق شد

جونگ کوک سرش رو بالا اورد و نگاهی به الفا که جلوش ایستاده بود کرد

+چی...چیشده؟

- تو حالت خوبه؟

+منظورت چیه؟

- سر درد سرگیجه یا شکم درد نداری؟

+نه... چرا میپرسی؟

تهیونگ جوابی نداد و چند لحظه‌ی بعد دو مرد با روپوش سفید وارد اتاق شدن

جونگ کوک با ترس به آستین لباس تهیونگ چنگ زد

+دیدی گفتم! اینو اوردی دست و پامو قطع کنه! ارررره؟؟؟

-مزخرف نگو بچه... میخواد ازت آزمایش بگیره

+آزمایش برای چی؟ کلیه هامو میخواید بفروشید؟

My Horny Omega [Vkook]Where stories live. Discover now