Paty16

10.1K 1.5K 590
                                    

-پسرِ دشمنته؟ این دشمنت کیه؟

آقای کیم نزدیک گوش پسرش لب زد:

__اینو قرار نیست کسی بفهمه! اما اون بچه ممکن جاسوس پدرش باشه!

تهیونگ بلند خنده تمسخر آمیزش رو به رخ پدرش کشید و بعد با چهره پوکر شده ای جوابش رو داد:

-اون حتی نمیتونه یواشکی تا دست شویی بره. من و اون اتفاقی همو دیدیم

__من باهاش مشکلی ندارم... با یه تحقیق ساده میتونم بفهمم واقعا جاسوسه یا نه... اما حتی اگرم جاسوس نباشه، تو میتونی ازش محافظت کنی؟ وقتی یه مافیایی و ممکنه دشمنات بهش آسیب بزنن؟

تهیونگ پوزخند عصبی زد و به پدرش نزدیک شد

اونقدر نزدیک که سینه هاشون به هم چفت شده بود

قد تهیونگ چند سانتی بلند تر بود و همین باعث میشد اعتماد بنفسش با این فاصله کم، بیشتر هم بشه

-مستر کیم... داری باهام شوخی میکنی؟ این حرفارو زدی که برسی به اینجا که نمیتونم ازش محافظت کنم؟ چه نقشه‌ای داری؟

-من بهت گفتم که...

تهیونگ فریاد بلندش رو توی اتاقی که جز صدای خودشون صدایی شنیده نمیشد سر داد

-منم بهت گفتم به اموالم چشم نداشته باش!

با شنیدن صدای جونگ کوک، برگشت و به پسر امگا که با کنجکاوی و نگرانی بهشون نگاه میکرد، خیره شد

__فکر کردی میتونی ازش محافظت کنی؟

پدرش با پوزخند گفت و تهیونگ سریعا سمت پدرش چرخید

-نکنه فکر کردی تو میتونی ازش محافظت کنی؟!

_من....

-تو همونی هستی که نتونستی از زن خودت محافظت کنی پس خفه شو!

با فریاد بلندی حرفش رو زد و سمت امگا رفت و با کشیدن دستش، اونو سمت اتاقشون برد

وقتی در اتاق رو محکم به هم کوبید با فریاد کنترل شده‌ای از لای دندوناش گفت

-تو کی هستی؟

جونگ کوک که چند دقیقه پیش داشت فرومون های عصبی دو آلفا رو تحمل میکرد و حالا از فاصله نزدیک تر شدت بیشترش رو از تهیونگ حس میکرد، ترسیده و با زانوهایی که از شدت سست بودن میلرزیدن گفت:

+م...من... من جونگ کوکم....دیگه... مگه...م..منو..نمیشناسی؟

بزور گفت و به آلفا خیره شد که نفس های عصبی میکشید

-خودم باید بفهمم...

گوشیش رو از توی جیبش بیرون کشید و بعد از اینکه یه پیام برای زیر دستش ارسال کرد، لباسای راحتیش رو پوشید و توی تخت رفت

+م..میشه... فرومونات رو...

هنوز حرفش تموم نشده بود که روی زمین افتاد و تهیونگ نگاهی بهش انداخت

My Horny Omega [Vkook]Where stories live. Discover now