Part21

9.1K 1.5K 692
                                    

جونگ کوک با چشمایی که گرد تر از اون نمیشد به آلفا خیره شد

+م..منظورت چیه؟

-ازت خواستم باهام قرار بزاری...

+مسخرم میکنی؟

-به قیافم میخوره که شوخی کرده باشم؟

جونگ کوک توی جاش تکونی خورد و نگاه کوتاهی به تهیونگ انداخت

-نمیخوای جوابمو بدی؟

+ن..نه... معلومه که نه!

تهیونگ که از جواب امگا تعجب کرده بود، سعی کرد خونسرد بمونه...

-چرا؟

+چون... تو... نمیدونم. فقط نمیخوام باهات قرار بزارم

-میدونستی اولین کسی هستی که بهش درخواست دادم؟ و اولین نفری هم هستی که ردم کرده!

جونگ کوک نگاهی به پیشخدمت ها که سفارششون رو روی میز میذاشتن انداخت

هیچ چیز عجیب تر از این نمیتونست بشه که اون الفا بهش پیشنهاد داده بود!

****

-به چی میخندی احمق؟

هیونجین همونطور که سعی میکرد جلوی خندشو بگیره جواب الفای عصبی رو داد:

__ه..هیچی. فقط... دارم قیافتو وقتی گفت قبولت نمیکنه تصور میکنم

تهیونگ پوفی کشید و با کلافگی به پشتی صندلیش تکیه زد

-باید چندتا راهکار نشونم بدی تا بتونم توجهشو جلب کنم!

__خب... همونطور که توی سریالا دیدی اگه از خطر نجاتش بدی تاثیر گذاره... یا اگه جنتلمن بازی دراری! البته بستگی به اون طرف داره. چون تیپ ایده ال امگاها متفاوته

-اون بخش اول بیشتر نظرمو جلب کرد

__خفه شو!

هیونجین داد زد و از جاش بلند شد

-آره!

__نه!!!!

هیونجین با قیافه در همی نالید:

__چه کوفتی تو سرته؟

-یکم قهرمان بازی؟

__بیخیال ممکنه خطرناک باشه!

-اگه خطرناک نباشه که نقشمون پیش نمیره

__فقط بهم بگو چی تو سرته؟

تهیونگ کمی از مشروبش نوشید و پوزخندی زد

-قراره یه امگا کوچولو که توی خطر افتاده رو نجات بدیم!

*****

جیمین روی تخت نشست و با یه دندگی تمام برای پنجمین بار تکرار کرد:

__من نمیام!

یونگی پوفی کشید و روی تخت کنار جیمین نشست

÷چرا؟

My Horny Omega [Vkook]Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz