Part33

8.4K 1.4K 662
                                    

برای بار چهارم زنگ در رو زد و منتظر موند...

چند بار پشت سر هم در زد تا اینکه بالاخره در باز شد و چهره کریس توی چهارچوب در مشخص شد

تهیونگ پسر آلفا رو کنار زد و به سرعت وارد خونه شد

وقتی اثری از جونگ کوک توی هال پیدا نکرد سمت کریس رفت و یقش رو توی مشتش گرفت

-اینجا چه غلطی میکنی؟؟؟

__چیکار داری میکنی؟ دستتو بکش!

-گفتم توی خونه‌ی امگای من چه غلطی میکنی احمق؟

کریس پوزخندی زد:

__امگای تو؟ اون هیچ ربطی به تو نداره!

دست تهیونگ رو پس زد و پیرهنش رو مرتب کرد

+تو... اینجا چیکار میکنی؟

تهیونگ با شنیدن صدای جونگ کوک به سرعت برگشت سمتش...

این برای تهیونگ مزخرف بود اما... انگار واقعا بعد از این چند روزی که امگا رو ندیده بود دلتنگش شده بود!

اصلا تا به حال همچین حسی رو تجربه کرده بود؟ قطعا نه! اون همیشه مشغول نقشه ریختن برای جرمایی که انجام میداد بود و وقتی برای اینکارا نداشت

اینکه با یه امگای کیوت آشنا بشه و بخواد اونو بعنوان جفتش انتخاب کنه...

تمام روابطش توی هرزه هایی که به تختش میومدن خلاصه میشد...

هرگز دوست پسر کسی نبود و همیشه از روابط دوری میکرد چون وقت و موقعیتش رو نداشت

اما حالا که به اجبارِ همون کار هاش با یه امگا آشنا شده بود، متوجه یسری حس های عجیب شد

و مزخرف تر از اون اینه که بد موقعی متوجه اون حس ها شد

مهم تر از اون هم این میتونه باشه که نمیدونه اون حس ها دقیقا چی هستن!

از پسری که از نوجوونیش درگیر خلاف شده بود چیزی بیشتر از این انتظار نمیرفت...

اما انگار همه‌ی اینا باعث میشد اون امگا بیشتر ازش متنفر بشه...

قطعا اون یه احمق بود چون با خودش فکر میکرد تا وقتی مثل یه دوست پسر واقعی بهش عشق نده و نگه دوسش داره اون امگا هم زیادی وابستش نمیشه!

اون حتی نبوسیده بودش...

تهیونگ میخواست بعد از یه قرار نقشش رو عملی کنه و از دست همه چیز خلاص شه

اما عذاب وجدانه بعد از اون ماجرا ولش نکرد و باعث شد برای نجات امگا بره اما آقای جئون زودتر وارد ماجرا شد و پسرش رو نجات داد

شاید اگه تهیونگ زودتر میرسید الان اینجوری نمیشد!

شاید اگه میتونست درست معذرت خواهی بکنه و از دل امگا در بیاره همه چیز درست میشد

My Horny Omega [Vkook]Where stories live. Discover now