Part22

8.9K 1.4K 282
                                    

تهیونگ گوشیش رو از جیبش بیرون اورد و افرادش رو خبر کرد تا زودتر ترتیب اون الفا رو بدن

هیونجین کنار امگا زانو زد و زخم روی گردنشو چک کرد

کمی بعد تهیونگ هم کنارش نشست و بعد از اینکه نفسش رو با خونسردی داد بیرون لب زد:

-مارک نشده... الکی شلوغش کردی

الفا دستمال سفید رنگی رو از جیب شلوارش بیرون کشید و سمت امگا گرفت

جونگ کوک نگاهی به دستمال انداخت و کمی بعد روی پاهاش ایستاد

هیونجین  هم به تقلید از کوک روی پاهاش ایستاد و به امگایی که کمی گیج میزد خیره شد

__خوبی؟؟

از امگا پرسید و با گرفتن بازوش کمک کرد از دستشویی بیرون برن

تهیونگ کلافه دستش رو لای موهاش برد و پوفی کشید

-چرا همه چی طبق نقشه پیش نرفت؟

****

یونگی جام شراب قرمز رو از دست جیمین گرفت و مقابل خودش گذاشت

÷هنوز برات زوده کیتن...

جیمین بی توجه جام دیگه ای رو توی دستش گرفت و ازش نوشید

یونگی نزدیک به جیمین، زیر لب زمزمه کرد:

÷فکر میکردم آشتی کردی...

__کی میریم خونه؟

هوسوک نگاهی به جیمین انداخت:

×حوصلت سر رفته؟؟

جیمین سرش رو به نشونه تایید تکون داد و از پشت میز بلند شد

****

تهیونگ پیرهن سیاه رنگش رو با تیشرت راحتی عوض کرد و خواست سمت تخت بره که جونگ کوک ناگهان جلوش ظاهر شد

تهیونگ ابروش رو بالا انداخت و رو به امگا گفت

-چیشده؟

جونگ کوک خودش رو بیشتر به الفا نزدیک کرد و بازو های الفارو توی دستاش گرفت و اروم لب زد

+اگه... اگه رایحه یه الفا روم باشه دیگه کسی بهم نزدیک نمیشه درسته؟

تهیونگ که از حرفای بی ربط امگا گیج شده بود کمی اخم کرد

-الفا های عوضی همه جا پیدا میشن... اما بیشترشون وقتی ببینن رایحه یه الفا روی امگاست ازش فاصله میگیرن و باهاش کاری ندارن

جونگ کوک که کمی خجالت زده بود سرش رو پائین انداخت و حرف اصلیش رو به زبون اورد

+پس... بیا باهم قرار بزاریم...

تهیونگ از نگاه جونگ کوک که روی صورتش نبود استفاده کرد و پوزخند بزرگی زد

پس خیلی هم نقشش بد پیش نرفته بود

-چون میخوای از خودت محافظت کنی میخوای قرار بزاریم؟؟

+فقط... فقط این نیست...

-خب... بهرحال من یبار بهت یه فرصت دادمو تو ردش کردی!

+چ..چی؟

-راستشو بخوای خیلی ناراحت شدم... نظرت چیه از دلم دربیاری؟

نزدیک گوش امگا و همونطور که لبش به لاله‌ی گوش کوک برخورد میکرد زمزمه کرد:

-اونوقت میتونی مال من باشی بیبی!

تهیونگ سمت تخت رفت و روش دراز کشید... بعد از روز مزخرفی که داشت باید کمی استراحت میکرد...

از اون طرف جونگ کوک با گونه های سرخش که از خجالت بود به این فکر میکرد که چطور از دلش دربیاره و بتونه برای اون باشه...

****

هوسوک بعد از اینکه محتویات توی دهنش رو قورت داد سکوت رو شکست:

×چرا انقدر شوره؟

هیونجین که اصلا حوصله نداشت غر زد

__باز تو حرف زدی؟ گوشای خودت چرا انقدر سیخ وایسادن؟؟

هوسوک پوکر به هیونجین زل زد

×چه ربطی داشت احمق؟؟

تهیونگ پوزخند بزرگی زد و وارد بحثشون شد:

-بهتره سر به سرش نزارید... تازه شکست عشقی خورده!

با حرف تهیونگ، همه بجز هیونجین خندیدن و الفای بیچاره فقط نگاهش رو ازشون گرفت

__اصلا هم شکست عشقی نخوردم.... کی گفته؟

×هممون شاهد بودیم که اون امگا... فلیکس، چطور ردت کرد!

__اصلا براش ناراحت نیستم... تو برو گوشای سیختو جمع کن! کیم تهیونگ... مگه کوک تورو ردت کرد شکست عشقی خوردی که من بخورم؟

×چرا امشب گیر دادی به گوشای من؟؟؟

تهیونگ تکخندی زد و خودش رو کمی جلو تر کشید:

-اولن که نخیر شکست عشقی نخوردم. دومن هم که... بنظر من اون گوشا خیلی کیوتن انقدر ازشون ایراد نگیر!

تهیونگ حرفش که در مورد گوش های هوسوک بود رو فقط یه شوخی و برای اذیت کردن هیونجین گفت اما کوک با جدیت بهش خیره شد...

"اون از گوش هایبریدا خوشش میاد؟!"

و خب... این موضوع باعث شروع نقشه های کوک شد!

*****

تهیونگ برای اخرین بار گوشیش رو چک کرد و اروم لب زد:

-بهرحال اون خیلی ترسیده... این به نفعمونه!

__ولی اگه وسط راه جا بزنه و بخواد بزنه زیر همه چیز کل نقشه بهم میریزه!

-اینکارو نمیکنه...

__از کجا میدونی تهیونگ؟

-چون قراره یه چیزایی به گوشش برسه که از ترسش، دست از پا خطا نمیکنه!

هیونجین با تعجب به تهیونگ نگاه کرد

اون هر وقت اینطور صحبت میکرد یعنی یه نقشه‌ی دقیق و البته خفن داشت اما این نقشه هاش قطعا ترسناک بودن!

__و اون چیزی که قراره بشنوه چیه؟

-صاحب اون کار خونه ها که تنها پسر الفاش رو جانشین خودش کرده... یه پسرِ بزرگترِ امگا داره که اونو از خونه و خونواده طردش کرده... و اون پسر الان پیش منه!

______________________________________

My Horny Omega [Vkook]Where stories live. Discover now