4 : ـآبی‌ تیره از یاد رفتهـ

4.1K 967 215
                                    

کاور این پارتو دیدین؟ (چشمان قلبی)

دکتر نفس عمیقی گرفت و به جونگکوک اشاره کرد تا همراه باهم به اتاقش برن.

درون اتاق برعکس فضای سرد و سفید بیمارستان با سبز فسفری خوشرنگی دکور شده بود.

جونگکوک روی مبل تک نفره ی مقابل میز و دکتر هم مقابلش روی مبل دونفره نشسته بود.

_ حافظه همسر شما دچار اختلال شده.

مرد سی و دو ساله در سکوت به دمپایی های مشکی رنگی که هول هولکی، صبح پوشید نگاه میکرد.

_دقیقا نه سال به عقب برگشته، فکر میکنه بیست سالشه و بخاطر تصادف موتورش با گارد ریل اینجاست.

جونگکوک هنوز ساکت و خیره بود و نفس های کوتاه و عمیق میکشید.

دکتر نگاه کنجکاوی به عکس العمل های خنثی همراه بیمارش کرد، شک داشت که حتی اون مرد به حرفهاش گوش میده یا نه.

_ آقای جئون؟!

جونگکوک احساس میکرد داره خواب میبینه، خواب زیاد هم کلمه‌ی درستی نبود.
شاید کابوس؟!
فقط دلش میخواست با صدای تهیونگی که صداش میزنه " گوکی" بیدار بشه، بغلش کنه و با صدای عمیق و بمش بهش بگه همش یک کابوس بوده.

کاغذ سفیدی که از صبح توی دستش بود رو بیشتر فشار داد و با صدای آروم و بدون حالتی گفت.
_ پشت در اتاق، حرفهاش رو شنیدم. الان باید.. چکار کرد؟

دکتر پرونده ای که عکس های سی تی اسکن درونش بود رو باز کرد و نگاهی انداخت.

_ داروهای اعصاب و روان، در بیشتر اوقات طوری تهیه میشن که موقع ورود به بدن مستقیما به نقطه ای برن که بیشترین آسیب رو دیده تا اون قسمت رو با ناقل های عصبی مختلف تنظیم کنند و آسیب روحی فرد رو به حداقل برسونند تا باعث کاهش افسردگی و افکار جنون آمیز بشه.

عکس رو جلو آورد تا جونگکوک هم بتونه ببینه.

_ این قسمت، دقیقا جاییه که توسط ذرات دپاکین محاصره شده و فعالیت سلولهاش مختل شده، سلولهای این قسمت از بین نرفتن ولی به طور عجیبی غیر فعال شدن.

مرد نگاهی به نقطه ای که دکتر با انگشت نشون میداد انداخت.
_ میشه با زبون ساده تری توضیح بدید؟متاسفم ولی من ذهنم خیلی خسته‌ست و واقعا نمیتونم بفهمم.

دیشب هم خیلی خسته و خواب آلود بود
و نفهم..
این توهین آشکار به خودش دردناک بود چون میدونست اگه دیشب به جای خواب، تمرکزشو روی رفتارهای همسرش میذاشت شاید الان بجای اینکه توی مطب دکتر درباره‌ی سلولهای لعنتی مغز بپرسه، داشت همسرش رو میبوسید و باهم ناهار رو آماده میکردن تا روز تعطیلشون رو به پیک نیک برن.

دکتر خودش رو روی مبل جلوتر کشید و اخمی ناشی از تمرکز روی چهرش نشست.

‌_ ببینید آقای جئون همسر شما به مدت شش ساله که از افسردگی شدید رنج میبردن، حتی پرونده ی بزرگی هم توی سایت براشون وجود داره.

Back to Blue Side | BTBS | KookvWhere stories live. Discover now