19 : عریان درون خونـ

3.1K 781 182
                                    

های قلب های سفید.
مرسی از کسایی که ووت و کامنت میدن.
میدونم الان تایم امتحاناته، پس اشکالی نداره اگه بدون کامنت بخونید، کاملا درک میکنم. امیدوارم توی امتحاناتون موفق باشید. قلب براتون و ماچ به کله‌هاتون.


.
از پله ها پایین رفت و مستقیم سمت میزی که اول ورودش اونجا نشسته بود حرکت کرد و با برداشتن گوشی  خودش و جونگکوک به سمت راهروی ابتدایی کنار در رفت تا از خدمتگذاری که ابتدای ورود پالتوهاشون رو ازشون گرفته بود، لباس هاش رو پس بگیره.

برعکس ظاهر آرومش، درونش غوغا بود، خشم مثل آتش توی خونش زبانه میکشید.
تهیونگ طاقت نداشت ببینه هیچکس به جونگکوک آسیب میزنه یا اذیتش میکنه، اون پسری بود که خودش و اهدافش رو رها کرد و تبدیل به آدم جدیدی شد تا جونگکوکش راحت باشه، از خودش دست کشید و تمام این کارها رو کرد تا کوک خوشحال ترین و بهترین نسخه ی خودش باشه، تهیونگ بهای سنگینی برای خوشحال موندن پسربزرگتر داده بود، حالا چی میشد اگه کسی به غیر از خودش سعی میکرد جونگکوک رو اذیت کنه؟

تمام مدت مهمونی، با اینکه دور از دوست پسرش نشسته بود هواشو داشت، میدید که یک لحظه هم تنها نیست و توی جمع دوست ها و هم دانشگاهی‌هاش ایستاده، پس اگه اون دختر دراگ دیلر به جونگکوک آدامس تعارف کرده باشه، بقیه میدونستن که اون آدامس نیست اما با این وجود میخواستن اون رو مصرف کنه تا احتمالا به دانشجوی برتر و نخبه ی دانشگاهشون یکم بخندن.

این تهیونگ رو عصبانی میکرد، تا سر حد مرگ.

قرار نبود به این راحتی از اینجا بره، به خصوص که میدونست پشت تمام این قضایا دنیل اسوات وجود داره.
همیشه میتونست حرص و حسادت دنیل نسبت به کوک رو حس کنه، هرچند هیچوقت این چیزهارو با دوست پسرش در میون نمیذاشت.

جونگکوک از اون ادمهایی بود که اعتقاد داشت همه ی مردم مثل خودش خوب و مهربونند. تهیونگ تلاش نمیکرد خلاف اینو بهش ثابت کنه، ولی زمانی که کوک توی دنیای رویایی " همه‌ی آدما فرشته‌ن" زندگی میکرد، خودش باید محافظت ازش رو برعهده میگرفت و اجازه نمیداد آدمهای کثیفی مثل دنیل دوست پسرش رو اذیت کنند.

تهیونگ ابایی از کثیف شدن دستهاش نداشت، اگه در نهایت جونگکوک پاک و شاد باقی میموند.

بعد از گرفتن پالتو و گوشی، نگاهی به اطراف انداخت تا از جیمین و میا خداحافظی کنه، اما نتونست پیداشون کنه.

بهتر ، بهتر که اینجا نبودن.

شونه هاش رو صاف کرد و با چهره ای بی حس ، با قدم هایی محکم و صدادار،مستقیم سمت دنیل اسواتی که بین جمع پنج نفره ای درحال خوش و بش و نوشیدن بود قدم برداشت.

قد تهیونگ از دنیل بلند تر بود و سایه بدنش قبل از خودش خبر از وجودش داد.

چشمهای آبی رنگش، شبیه دو تیکه یخ منجمد مستقیم به پسر بلوند و چشم سبز خیره شد، هاله ی حضورش انقدر سرد بود که همه افرادی که این صحنه رو میدیدن ناخودآگاه ساکت شدند و به سمتش برگشتند.

Back to Blue Side | BTBS | KookvWhere stories live. Discover now