6 : ـآبی کثیفـ

3.6K 915 266
                                    

هپی 100 ویو شدن >>
ریدر های جدید، به قلب نویسنده خوش اومدید.

آواز پرنده ها و عطر صبح های زود.
نسیم ملایمی که راه خودش رو از پنجره‌ی باز به اتاق خواب باز میکرد، باعث می‌شد بدن برهنه جونگکوک لا به لای ملافه های نقره ای رنگ، لرز کنه.

"گوکی"

صدای تهیونگ بخاطر خواب گرفته و بم تر به گوش میرسید.
نور ملایم خورشید، روی کمر و شونه های پهن و برهنه جونگکوکی که به شکم روی تخت خوابیده بود می افتاد.

تهیونگ خودش رو روی تخت جلو تر کشید و درحالی که سرش رو درون گردن خوشبوئه کوک فرو میبرد، محکم تر بغلش کرد.
" گوکی، نمیخوای بیدار شی؟"

بدن پسر بزرگتر به طور ناخودآگاه برای فرار از سرما به بدن گرم همسرش نزدیک تر شد، چرخی زد و توی آغوش تهیونگ فرو رفت و سرش رو شبیه بچه کوچولویی که مادرش رو بغل کرده روی سینه ی تهیونگ گذاشت.

" فقط یکم دیگه ته ته، هوم؟ سردمه، بغلم کن "

تهیونگ خنده اش گرفت، صدای بمش صبح ها گرفته تر و البته برای کوک جذاب تر بنظر میومد.
همیشه با خودش فکر میکرد جونگکوک چطور میتونه انقدر براش دوست داشتنی باشه؟

ملافه رو بالاتر کشید تا همسرش سرما نخوره و از زیر ملافه دستهاش رو دور گردن و شونه ی مردش حلقه کرد.

" فقط دو دقیقه ی دیگه گوکی، باشه؟"

جونگکوک نفس عمیقی گرفت و خواست بگه باشه، اما ناگهان بشدت از جا پرید، با وحشت روی تخت نشست، به پنجره ی باز و دکور اتاق نگاه کرد.

توی اتاق خودشون بود.

برگشت و نگاهی به چهره ی خواب آلود تهیونگ که با نگرانی بهش نگاه میکرد انداخت و بعد بدون هیچ وقفه ای دست پسر رو کشید و در آغوشش گرفت.

روی زانوهاش نشسته بود و پسر کوچیکتر رو توی آغوشش میفشرد و گریه میکرد.

_ خدای.. من.. خواب بود.. خدایا فقط یک خواب لعنتی بود.. تو..

اشک ها و هق هق هاش اجازه نمیدادن جملاتش رو کامل کنه .

تهیونگ با نگرانی کمی خودش رو عقب کشید و صورت گریون همسرش رو با دستاش قاب گرفت.

" جونگکوکی.. به من نگاه کن.. چی شده؟ خواب بد دیدی؟"

جونگکوک با دلتنگی به چهره ی ته خیره موند، هرکار میکرد هق هق هاش بند نمیومد.

فکر اینکه تموم اون اتفاقات کابوس بوده، در عین خوشحال کردنش باعث میشد بخواد تاابد اشک بریزه.
احساس امنیت میکرد، همسرش زنده و سالم کنارش بود، توی آغوشش.

تهیونگی که با صد و پنجاه تا قرص خودکشی کرد، تهیونگی که با دهن کف کرده و سفید توی هال دید،همه و همه کابوس بودن.

Back to Blue Side | BTBS | KookvWhere stories live. Discover now