12 : ـبی نهایت آبیـ

3.6K 831 189
                                    

نیو ریدر ها به جمع ریدرای "BTBS" خوش اومدید. ^®^
ویوی های بوکمون رفت بالای 600 ^^
ممنون از ریدینگ لیست ها و ووت هاتون :))


-بازگشت به گذشته
در این پارت اتفاقات در ادامه ی اولین دیدار تهکوک در 22 سپتامبر سال 2016 نگاشته میشه.

اتفاقات به تنهایی معنای خاصی ندارند.
مثلا جئون جونگکوک نمیدونست که میتونه تا این حد شیفته ی برف و رنگ سفید بشه، نه تا قبل از اینکه اون پرنده ی آبی رو، با موهای سفید و درخشان توی یک روز برفی ملاقات کنه.

کراش؟ علاقه یا جذب شدن؟ اسمش اهمیتی نداشت، فقط میدونست که برای اولین بار در 23 سال عمرش با کسی برخورد کرده که چشماش رو به هیجان بیاره.

وقتی اون پسر چشم رنگی رو حاشیه خیابون بلک هیث پیاده کرد، نگاهش تا وقتی که وارد خونه بشه دنبالش کرد، بعد از اون ماشین رو روشن کرد تا حداقل به کلاس دومش برسه، اما یه حسی بهش میگفت اگه اون لحظه اونجارو ترک کنه، ممکنه دیگه هرگز اون پسرو نبینه.

لطفا جونگکوک رو قضاوت نکنید. اما خب، اون دست به کار احمقانه ای زد، شیش ساعت تموم توی دمای منفی سیزده درجه داخل ماشین منتظر موند و به در سفید رنگ خونه ای که اون پسر واردش شده بود نگاه کرد.

ارزشش رو داشت، چون تونست دوباره اون شنل قرمزی رو ببینه.

بوت های قرمز و بلند، شلوار جین مشکی و سیوشرت سرخ چهارخونه.
همچنان اون کلاه قرمز رنگ روی سرش بود و موهای سفیدش از زیر کلاه میدرخشیدن و خودنمایی میکردن. چه تضاد دلربایی.

هوا کم کم تاریک میشد.

اون شب جونگکوک یک کار احمقانه ی دیگه هم انجام داد.

پسری که داخل تاکسی مینشست رو تعقیب کرد، پسر اول به پارکینگ مرکزی رفت و چنددقیقه ی بعد همراه با موتور هوندای مشکی بزرگی از اونجا خارج شد و به سمت مقصد بعدی به راه افتاد.

کافه ی محل کارش.

این دقیقا چیزی بود که جونگکوک نیاز داشت بفهمه، یک آدرس از اون پسر تا مطمئن بشه میتونه دفعه ی بعدی هم ببینتش.

شاید جونگکوک دچار سندرم " من از آدمایی که شبیه ٱشغال باهام رفتار میکنند خوشم میاد" شده بود، وگرنه هیچ دلیل منطقی ای برای کراش عجیبش روی پسری که در عرض نیم ساعت ملاقاتشون بارها بهش توهین کرد و حتی اسمشم بهش نگفت پیدا نمیشه.

هزینه ی رزرو میز توی اون کافه ی بزرگ و دلنشین سه پوند میشد، به اضافه ی نسکافه ای که سفارش میداد سرجمع پنج و نیم پوند ناقابل براش خرج بر میداشت، جونگکوک تصمیم گرفت پس اندازی که برای تعویض لپتابش جمع کرده بود رو به اینکار اختصاص بده، فقط برای فهمیدن اسم اون پسر و آشنا شدن باهاش.

Back to Blue Side | BTBS | KookvOù les histoires vivent. Découvrez maintenant