14 : ـآبی ناامنـ

3.4K 881 276
                                    

بچه ها کامنت هاتون واقعا برام باارزشه و خیلی کمکم میکنه توی روند نوشتن داستان، حتی ممنون تر هم میشم اگه نقد هایی به داستان و قلمم وارد کنید، لطفا ازم دریغشون نکنید.
و
هپی مثبت 800 ویو برای بوکمون :_))

زمان حال - سال 2025

راک و رالی.
ریشه ی وجود کیم تهیونگ رو تشکیل میدادن طوری که کار میکرد برای پول درآوردن و پول در میاورد برای عوض کردن سیم های گیتار الکترونیکش یا برق انداختن موتور هوندایی که تک تک اجزاش رو میپرستید.

رویای شب هاش نواختن "American Fender stracocaster" بود، یکی از دلایلی که دو جا همزمان کار میکرد هم بدست آوردن پول کافی برای خرید همین گیتار میشد تا مثل دیوونه ها بنوازه و شبیه الگوی موسیقی زندگیش، "اِدی وان هالن" باشه.

دیوار سوییت تک اتاقِ و کوچیکش پر از عکس های اون موزیسین آمریکایی بود، تا هرگز فراموشش نکنه.

تهیونگ توقع نداشت..
اون توقع نداشت توی 29 سالگی معلم موسیقی بچه های 6 تا 12 سال باشه.
معلمی؟ کاری که ازش متنفر بود، ارتباط با آدما و مجبور بودن برای حرف زدن باهاشون از نظر تهیونگ شبیه شکنجه میموند.

همچنان شوکه رو به روی محل کارش که همراه با جونگکوک به اونجا اومده بودن ایستاده بود و بهش نگاه میکرد.

" من راک گیتاریست نشدم؟"

"یعنی اونجوری که آرزو داشتم معروف و خفن نیستم؟"

"کنسرت های ده هزار نفره ی راک چی؟"

"مدال رالی هم ندارم؟"

"صدها مسابقه ی غیرقانونی رالی راه ننداختم؟"

" برای رالی امریکایی ثبت نام نکردم؟ "

_من دقیقا توی این نه سال داشتم چه غلطی میکردم ؟

به سمت جونگکوکی که به در ماشین تکیه داده بود و توی حالت اماده باش قرار داشت که به محض هر اتفاقی هوای تهیونگ رو داشته باشه برگشت.

انگشت لرزون اشاره اش رو سمت تابلوی ساختمون دوطبقه که با خط درشت کلمات" آموزشگاه آموزش موسیقی آسیاییِ یونیوا با تدریس استاد کیم تهیونگ" روی تابلوی ورودیش نوشته شده بود گرفت.

فکش رو روی هم گذاشته بود تا از بغض نلرزه و با چشمهاش التماس میکرد که اون غریبه ی آشنا به کمکش بیاد و بهش بگه این یک شوخی مسخره و بی رحمانه ست، نه واقعیت زندگیش.

_ من تمام این نه سال چه غلطی میکردم که توی 29 سالگی دارم به چندتا بچه مچه ی هفت هشت ساله تدریس میکنم؟ اونم نه گیتار الکترونیک، موسیقی آسیایی؟ گیوچین و فلوت؟

با چند قدم بزرگ جلو رفت و از جیب پالتوی مردونه و مشکی رنگ جونگکوک گرفت و اون پسر رو جلو کشید، صداش از بغض مردونه‌ش میلرزید و چشمهاش عجز رو فریاد میکشیدن.

Back to Blue Side | BTBS | KookvWhere stories live. Discover now