روتختی بوی بدی میداد و جونگکوک به محض اینکه اینکه روش دراز کشید صورتش از چندش جمع شد. بلند شد و روتختی سفید رو محکم کشید و روی زمین پرت کرد و دوباره روی تشک بدون پوشش دراز کشید. توپ رنگ و رو رفتهی بیسبال رو از زیر بالش برداشت و یک بازی یک طرفه با دیوار مقابلش رو شروع کرد و تظاهر کرد کارول که پایین تخت به دیوار مقابلش لم داده نامرئیه.
- جونگکوک!توپ رو با خشم گرفت و به سمت کارول خیز گرفت :
-چرا نمیفهمی میگم ازم فاصله بگیر. هان؟- بچه بازی رو تمومش کن.
کارول از بین دندون های چفت شدهش گفت و چنگی به تشکِ برهنه زد.مرد جوونتر نفس نفس میزد، نفس نفسی که حاصل درگیری ذهنی بود نه تحرک بدنی. به چشمهای عسلی رنگ مرد میانسال خیره شد. نگاهش رو از زخم بزرگ روی صورتش به موهای نقره ای و هیکل چهارشونهش دوخت. مردمکش لرزید. نمیخواست ضعیف باشه. عصبانی بود و چطور باید تخلیهش میکرد؟ با دعوا؟ سکس؟ سیگار؟ کوبوندن عوضی ها به دیوار یا بلوجاب گرفتن از بقیه توی دستشوییِ پر از کثافت؟ همهی اینها رو امتحان کرده بود اما هیچکدوم باعث نمیشدن فراموش کنه.
با حرص بلند شد و با خم شدن سمت مرد یقهی پیراهن نارنجی رنگی که دکمه هاش باز بودن و رکابی سفیدش رو نشون میدادن گرفت :
- میرم اون بیرون و استخونهای ده نفر رو میشکنم. حداقل تو انفرادی تنهام.یقهی مرد رو با ضرب رها کرد و بلند شد تا کاری که گفته رو انجام بده اما به محض ایستادن بازوش به پشت کشیده شد. همزمان با برگشتن انگشت هاش رو مشت کرد و محکم توی صورت کارول کوبید. مرد آخی گفت و با خنده یک قدم عقب رفت. مشت بعدی جونگکوک روی طرف دیگهی صورتش نشست و تنها کاری که از مرد میانسال بر میومد دفاعِ با دست و خندیدن بود. لبش به خون رنگین شده بود و با خوشحالی به جونگکوکی نگاه میکرد که بالاخره بعد یک ماه داره به طریقی بهش توجه میکنه، حتی اگه این توجه مشت خوردن ازش باشه، بازم راضی بود.
چند نفری از پشت میله ها به داخل سلولشون نگاه میکردن، بعضی با لذت و بعضی با تعجب. اما هیچکدوم جرعت جلو اومدن و مداخله نداشتند. کارول و جونگکوک بوی زهرِمار دردسر میدادن و بقیه خوششون نمیومد که بخوان دم خور اون ادمهای عجیب و مرموز بشن.
قبل از اینکه مشت گره خورده و پر از تتوی جونگکوک برای بار پنجم روی صورت مرد بشینه، خودش رو کنار کشید و لگدی به شکم پسر زد و با حرکت سریعی دستهاش رو از پشت پیچوند. چند لحظه بعد جونگکوک روی زانوهاش خم شده بود و خشمگین سعی در آزاد کردن خودش داشت.
- آخ.- فکر نکن چون بهت اجازه میدم بزنیم زورم بهت نمیچربه. آروم بگیر. واسه من رَم نکن جونگکوک. بهت میگم جُم نخور وگرنه دندونات خرد شده کف دهنت کره خر.
درحالی که سعی میکرد با تقلاهای جونگکوک مقابله کنه زانوش رو بیشتر روی کتفش فشار داد و به موهای بلندش چنگ زد.
YOU ARE READING
Back to Blue Side | BTBS | Kookv
Fanfictionهفت سال از ازدواج تهیونگ و جونگکوک میگذره.شب تولد 29 سالگی تهیونگ، شبیـه که تصمیم میگیره به زندگیش پایان بده و جونگکوک رو برای همیشه تنها بزاره. ______________________________________ "انگار لحظات ارزشمندش مثل سنجاقکهای بهاری به سرعت از توی هوا می...