زمان حال
پیدا کردن مسیر خونه ای که مد نظرش بود زیاد هم سخت بنظر نمیومد، نه بعد از پاره های از هم گسیخته ای که از خاطراتش به یاد آورده بود.
خیلی نگذشت که خودش رو جلوی در خونه ی ویلایی برادرش پیدا کرد.
بدنش از سرما میلرزید و نوک انگشت و بینیاش سوزن سوزن میشد اما ذهنش پریشون تر از این بود که اهمیت بده.
اونقدر حواسش پرت بود که به جای فشردن زنگ، به در مشت میکوبید تا صاحب خونه از خواب بیدار بشه و در رو براش باز کنه.
چنددقیقه بعد، جیمین با بالاتنه ای برهنه و موهای درهم که نشون از این میداد از خواب پریده در رو باز کرد و با دیدن برادر کوچیکترش توی اون سرووضع با لباسهای راحتی و بدن یخ زده از سرما با وحشت اسمش رو صدا زد :
_ تهیونگ!_ جیمین..
صدای تهیونگ از هیجان و سرما میلرزید._ سندرمم..
خبری از سندرمم نیست هیونگ .. من آزاد شدم..
.
.صدای روانپزشک - 7 سال پیش (این جا رو مثل فیلم ها تصویر سازی کنید که صدای پزشک حین پخش تصاویری از فیلم پخش میشه)
" سندرم نیمهی گمشده، بیشتر شبیه افسانه یا داستان دیزنی میمونه، اما واقعیت داره.
اولین مورد از این سندرم سال 1965 توسط دکتر روانپزشک اِریک جانت به ثبت رسید. مراجعه کنندهی اریک دختر هفده سالهای بود که با دیدن پسرعموش ناگهان دچار حالت های غیرطبیعی میشه.
علائم مشهور، سرگیجه، داغی بدن و تپش قلب بالای صد در دقیقهست، مشاهده شده که در دیدار اول بیماران دارای این سندرم از شدت انفعالات هورمونی و عصبی ناقل های مغز، دچار تشنج یا حتی گریه کردن بی دلیل میشن. "" جناب کیم، مورد شما شاید نادر باشه، اما وجود داره. هنوز دانشمندان دلیلی برای رخ دادن این اتفاق کشف نکردن، برخی این سندرم رو در ژنتیک افراد ریشه یابی میکنند؛ولی در انتها باید بدونیم که این یک بیماری روانیه، از نوع خطرناکش "
" در تاریخ کشف این بیماری، شصت و سه نفر با این سندرم ثبت شدن، اتفاقات مختلفی برای افراد دارای سندرم نیمهی گمشده می افتاده، برخی که توسط فرد منتخب پس زده شدن دست به خودکشی میزدن، اما عاقبت باقی افراد هم چندان خوش و خرم نبوده. چه چیزی میتونه دربارهی آدمهایی که با دیدن یک فرد دیگه هویت و ارزش خودشون رو از بین میبرند و از اون به بعد موجودیتشون وابسته به لبخند یک نفر دیگهست میتونه خوب پیش بره؟ "
" شما به نوعی خوشبختید که اون پسر شمارو رد نکرده، بهتون پیشنهاد میکنم رابطهتون رو با آقای جئون حفظ کنید و این بین به هیچوجه قرص های تثبیت خلق و خو رو قطع نکنید. "
![](https://img.wattpad.com/cover/293291032-288-k62773.jpg)
YOU ARE READING
Back to Blue Side | BTBS | Kookv
Fanfictionهفت سال از ازدواج تهیونگ و جونگکوک میگذره.شب تولد 29 سالگی تهیونگ، شبیـه که تصمیم میگیره به زندگیش پایان بده و جونگکوک رو برای همیشه تنها بزاره. ______________________________________ "انگار لحظات ارزشمندش مثل سنجاقکهای بهاری به سرعت از توی هوا می...