13 : ـآبی گمشدهـ

3.3K 819 157
                                    

نگاهش رو از سقف گرفت و به صفحه ی گوشیش که بوسیله شماره ی ناشناسی خاموش و روشن میشد نگاه کرد.

استرس ناگهان به جونش افتاد، به سرعت روی تخت چوبی که با ملافه ی آبی-سبز پوشیده شده بود نشست.

گوشیش رو برداشت و اونقدر به صفحه خیره شد تا تماس قطع بشه، و با قطع شدنش نفس حبس شده اش رو به بیرون فوت کرد.

طولی نکشید که نوتیفکشن پیام دوباره ضربان قلبش رو به بازی گرفت.

" سلام، این شماره ی منه، میتونی ذخیره اش کنی

جونگکوک"

"چه پیام سرد و خشکی" تهیونگ فکر کرد و ناخودآگاه اخمهاش توی هم رفت، بعد به این فکر کرد که آیا باید درباره ی احساسات عجیبی که با دیدن جونگکوک تجربه کرده باهاش حرف بزنه؟ میخواست بدونه اونها متقابلا چنین حسی دارن یا فقط تهیونگه که مثل یک سیاره از مدار منطق خارج شده و همه ی وجودش ازش طلب میکنه تا اطراف اون پسر بگرده؟!

تهیونگ :
" باید اسمتو چی ذخیره کنم؟"

با شیطنت فرستاد، فقط دوست نداشت به اون زودی مکالمه رو تموم کنه، شاید بگیم تهیونگ ادم راحتیه، یک غریبه رو ملاقات کرد و یک ماه بعد بهش پیشنهاد قرار گذاشتن داد، اما درحقیقت اون پسر توی برقراری ارتباط آدم ضعیفی بود، بیشتر اوقات دوست نداشت بیشتر از دو سه کلمه حرف بزنه.

این اولین باری بود که داشت برای برقراری یک مکالمه تلاش میکرد، پس نمیتونیم بخاطر ضعیف بودن توی اینکار سرزنشش کنیم.

جونگکوک:
" نمیدونم، برای من فرقی نداره، جونگکوک؟ کوک؟ کوکی؟ اینا لقب هایی ان که معمولا دوستام بهم میدن"

تهیونگ :
"پس تو ناراحت نمیشی اگه منم بهت یه لقب بدم و با اون اسم توی مخاطبینم ذخیره ات کنم؟"

بلافاصله جواب پیامش اومد.

جونگکوک :
" بنظرم حتی دوست داشتنی هم هست، این نشون میده تو درباره اش فکر کردی و فقط یک اسم رندوم و ساده نذاشتی :) "

دوست داشتنی.
اون گفت این کار تهیونگ دوست داشتنیه، نتونست جلوی لبخندش رو بگیره.

تهیونگ :
" فکر کنم همین الان تصمیمم رو گرفتم، اون اسم یک حیوونه، این که ناراحتت نمیکنه؟ "

جونگکوک :
" نه تو میتونی هرچی که دوست داری منو سیو کنی، انقدر نگران ناراحت کردن من نباش ته."

جونگکوک:
"من میتونم حدس بزنم اون چیه، اون حیوون."

تهیونگ :
"اوکی، پس از این به بعد نگران ناراحت کردنت نمیشم.
حدست چیه جونگکوکی؟ "

" ی" آخر جونگکوکی، کاملا بی اراده تایپ شد، بعد از فرستادنش، وقتی متوجه شد که خیلی زود صمیمی رفتار کرده، پوسته ی نرم لبش رو گاز گرفت و با اضطراب پاهاش روی زمین ضرب گرفتند.

Back to Blue Side | BTBS | KookvWhere stories live. Discover now