Part 2

233 93 25
                                    

_ من برگشتمممم
_ دیشب کجا بودی باز ؟؟؟
_خودت میدونی ، پس نپرس
_ ته .. تا کی میخوای اینجوری زندگی کنی ؟؟
_ ولمممم کنید ‌... اههههه
چرا امروز همه نگران زندگی من شدن
فقط مثل همیشه منو نادیده بگیرید
_ ته من میدونم ک ‌..‌
_ نه هوسوک هیونگ ... تو هیچی نمیدونی
خوابم میاد ..‌ فعلا بیخیال
_ ببین پسر ..‌.. پول مهمه قبول
ولی به چه قیمتی ؟؟؟ دوباره داری خودتو ...
یادته بهم قول دادی ...
_ من باید پول در بیارم خب ؟؟؟؟
ساکت باش تلفنمه

(_الو ، بگو...
_ یه مورد اوکازیون برات دارم
_ امشب حوصلشو ندارم
_ پول خوبی داره
_ میگم امشب نه
_ حیف شد ... با پولش میتونسی پول پیش خونه رو بدی
_ اه ..‌.. گندش بزنن
حالا مورد کیه ؟؟
_ زن سابق شهرداره ...پول خوبی توشه
_ اطلاعاتش رو برام بفرست ... بهت خبر میدم)

........

_ ته لطفا ... به خاطر دوستی چند ساله مون
_ ساکت شو باید بخونم اطلاعاتش رو
_ ته میتونی شغل دیگه ای پیدا کنی...

عصبانی شدم و فریاد کشیدم

_ چه شغلیییییییییی هاننننننن؟؟؟؟؟ من با چه شغلی کوفتی میتونم خیلی زود خونه دار بشم ؟؟؟
_ تو اینجا پیش منی ... خونه میخوای چیکار؟
_ باید رفیقم رو از اون آلونک بیارم بیرون... میفهمی ؟!! یا نه ؟؟؟
چند بار دیگه باید برات توضیح بدم

_ تهیونگ ... با این کارات ، فکر می‌کنی اون بعدا میاد تو اون خونه ؟؟؟
_ هوسوک هیونگ ... بیخیال من شو
حوصلتو ندارم امشب
حرفای تکراری و خسته کننده ات باشه برای یه روز دیگه

( _الو .. قبوله...
_ آفرین ، حالا شدی همون تهیونگ همیشگی
_ لوکیشن طرف رو برام بفرست
_ اوکی
_ بعد اتمام کار پول رو نقد میخوامااا
_ حله )

******

آیو:

بعد از ملاقات جیمین
دیدن گلخونه بدون اون....
خیلی غم انگیزه
بوی قهوه از همیشه تلخ تره
گل ها انگار پژمرده شدن
یه چیزی کمه
یه چیزی نیست
صدای خنده
صدای تلویزیون
و منی که منتظرم ساعت ۸ شب بشه و فرشته نجات من بیاد
نجات از این تاریکی و تلخی
اه لعنتی
ساعت از همیشه کندتر میگذره
هر ثانیه ، یه دقیقه میشه و هر یه دقیقه
یه ساعت
هوفففففف

........

_ سلامممم
_ سلام جیمین ، خوش اومدی...
امروز دیر کردی

یکم لبخند زد و با دستش سرش رو خاروند

_ خب راستش ...
_ دستت چی شده؟؟ چرا ... چرا !!!!
_ داشتم ناهارم رو داغ میکردم که اشتباهی دستم رو سوزوندم

نمیدونم چرا ... ولی اون لحظه عصبانی شدم
انگار مادری بودم که بچش دستش رو سوزونده

_ پس چرا میخندی !!؟؟؟؟
دستت سوخته
قرمز شده ... تاول زده ...
چرا همش میخندی !!! حتی الان

Blindness of feeling  Where stories live. Discover now