Part 33

78 50 0
                                    

هیچ کس درد تورو نداره
هرچقدرم که سعی کنی توضیح بدی
در نهایت هیچ کس چیز هایی که درونت احساس می‌کنی رو درک نمی‌کنه.
ممکنه به ظاهر احساس همدردی کنه
یا براش پیش اومده باشه .....
و این قابل تحسینه .....
ولی در نهایت کسی مسیر تورو طی نکرده ...‌
جای تو زندگی نکرده ....
سختی های تورو نکشیده
و از دید و ظرفیت تو با مشکلاتش مواجه نشده
و این منطقی ترین دلیل برای اهمیت ندادن به حرف ها و نصیحت های دیگرانه....
برای تنهایی تصمیم گرفتن و گوش کردن به صدای درونته....
برای جواب پس ندادن به کسی
و عمل کردن طبق چیزایی که فقط و فقط مغز خودت بهت می‌گه درسته
و یا قلبت بهت می‌گه که انجامش بدی.
بهم اعتماد کن‌....
فقط به صدای درونت گوش کن

*****

چشمام پر از اشک بود ...
بازشون کردم ...
با دویون چشم تو چشم شدم..
چشماش ..
چشمای تهیونگ بود ...
لبش رو ازم جدا کرد و خودش رو کشید عقب

بهم سیلی زد ...
اولین بار بود ته ته من ، منو میزد ...
یعنی چقدر ازم ناراحته...
چقدر ازم عصبانیه که منو اینجوری زد

بلند شد و رفت ..‌
نتونستم چیزی بگم ...
انگار لال شده بودم
حس گناه میکردم ...
حس خیانت ...
ولی چرااا
اونا هر دو یکی هستن ...
کدوم خیانت ...
پوفففف

رفتنش رو تماشا می‌کردم
که یهو خورد زمین ...
دویدم سمتش ...

_ ته ته خوبی ؟؟
_ به من دست نزن .... هق هققققققق

گریه میکرد ...
عصبانی بود ...
به خودش می‌پیچید ...

_ چته ؟؟ تهیونگ
حالت خوب نیست؟؟
جاییت درد میکنه ؟؟؟

حرف نمیزد ...
فقط گریه میکرد و دستای مشت شده شو میزد رو قلبش ....

_ ته ته .... اشتباه کردم ... خب؟؟
ببین منو ..
منو نگاه کن
_ گفتم دستتو ازم بکش ....
نهههه نهههههه

دوتا دستاشو گذاشته بود رو گوشاش و فشار میداد ...

_ سئوجون ... لطفا ...
درد داره ....خیلی درد میکنه ....

یعنی چی؟؟
داشت یادش میومد ؟؟؟
نکنه ...
نکنه دویون میخواد بره !!؟؟
نکنه دویون واقعا عاشقم شده !!!
چرا تهیونگ داره اون شبو یادش میاد ؟!!!

ترسیدم ...
ترسیدم که دویون از دستم بره ...
ترسیدم ناپدید بشه ...
بهش قول دادم ...
که پیشش بمونم
که دوستش داشته باشم
که مواظبش باشم 
یه حس بدی داشتم
حسی که تا حالا هیچکس نداشته ....
دو بار عاشق یه آدم شده بودم
و نمیشد
نمیتونستم یکیو ول کنم
دوتاشون برام عزیز بودن

افتادم رو زمین کنارش ...
هول کرده بودم ...
دستام میلرزید...
من عاشق تهیونگ کیوتم هستم ...
دوست بچگیم ...
کسی که همیشه باهام بود ...
کسی که عاشقم بود ...
کسی که همه جونم بهش وابسته اس
ولی دویون...
نمیتونم بهش خیانت کنم...
بهش گفتم پیشش میمونم
درد زیادی کشیده
غم زیادی تحمل کرده
حقشه یکم آرامش داشته باشه ...

Blindness of feeling  Where stories live. Discover now