Part 23

79 52 1
                                    

با تمام قدرتم دویدم ،تا رسیدم سر جاده
دستم رو بردم بالا تا یه ماشین بگیرم
نفس نفس میزدم ...
دوتا پا داشتم ، دوتا دیگه هم قرض گرفته بودم و دویده بودم...
فقط میخواستم از اون مخمصه فرار کنم...
بالاخره یه ماشین وایساد و منو سوار کرد

_ کجا میرید آقا ؟
_ عمارت سونگ

میخواستم هر چی زودتر برم اونجا...
با اینکه از اون عوضی هیچ خوشم نمیومد
ولی به هر حال ، پیوند چشمام به خاطر اون انجام شد ...
حداقل باید یه تشکر خشک و خالی می کردم
تمام طول مسیر داشتم به اتفاقات تو جنگل فکر میکردم ...
چه اتفاقی برای تهیونگ افتاده ...
چرا دیوونه شده بود ....
اون مدتی ک من نابینا بودم یعنی چه شده ....
یعنی به خاطر عشق جونگکوک دیوونه شده!؟؟
پس چرا به من گفت دوستم دارم !!
واتتتتتتت ؟؟؟؟؟
اون واقعا میخواست به من تجاوز کنه !!!!
چجوری تونست منو به زور ببوسههههه
میخواست تلافی گذشته رو بکنه یعنی!!!
فقط به خاطر یه بوس ....
یا شایدم فهمیده من باعث شدم کوکی ازش دور بشه ...
نکنه نقشه مو فهمیده ...
اه ...
گندش بزنن ...
ذهنم داشت همه موضوع ها رو تو خودش حلاجی میکرد ...
ولی به هیچ نتیجه ای نرسید ...
نگام افتاد به حلقه تو دستم ...
لعنتییییییی
فاک بهت تهیونگگگگگگ
درش آوردم و از شیشه ماشین پرت کردم بیرون

_ بفرمایید آقا رسیدیم
_ خیلی ممنون

وارد عمارت شدم ....
از اونجا متنفر بودم...
اون سونگ عوضی آدم کثیفی بود ...
همه کار هاش خلاف بودن ...
از قاچاق اسلحه و انسان
تا فروش اعضای بدن ...
هر کاری ازش بر میومد ...

رفتم سمت پله ها که چشمم خورد به یه دختر
دختر بیچاره ...
صورتش باند پیچی شده بود و پر از زخم بود
حتما اینم قراره تا چند ساعت دیگه فروخته بشه
یا شایدم اعضا بدنش قراره فروخته بشن ...
اه ....
فاککک بهت سونگ

_ قربان
_ بله
_ پارک جیمین میخواد شما رو ببینه
_ بگو بیاد داخل

_ میبینم که بیناییت خوب شده ..
_ به لطف شما
_ تشکر لازم نیست
خب ... حالا برای چی میخواستی منو ببینی

_ میدونی.... بعد عمل
اولین چیزی که با چشمام دیدم چی بود ؟؟
_ چی بود ؟!
_ فیلم تجاوز به آیو
بعد عمل بهم گفتن نباید گریه کنم ...
چون باعث میشه درد وحشتناکی رو حس کنم
ولی من گریه کردم ...
کم نه ...
اونقدری که از درد بیهوش شدم ...
از سوزش چشمام بی هوش افتادم رو تخت ..
_ جیمین من نتونستم به موقع برسم خب
_ میخواستم مطمئن بشم کار سئوجونه
_ من بهت گفته بودم کار اونه
_ میخواستم با چشمای خودم ببینم
اون بدن لعنتیش رو بیشتر از هر کسی میشناسم
_ اگه هنوزم شک داری کار اونه
میتونم فیلم جعبه سیاه ماشین همسایه رو بهت نشون بدم ...
تا ببینی تو اون ساعت سئوجون رفت خونه دختره ...
_ همه امید من برای برگشتن به کره
کشتن سئوجون بود ...
ولی شنیدم اون مُرده ..
کار تو بود ؟؟
_از مُردنش خیلی خوشحال شدم ...
ولی کار من نبود ...
اگه اونو نمیکشتن ...
مطمئن باش من میکشتمش
_ پس کار کی بوده؟؟
_ من مافیام ...
برو این سوالتو از پلیس بپرس پسر خوب
_ سونگ چرا بهم کمک کردی ؟؟
چرا هزینه عمل جراحیم رو دادی ؟!
_ چون منو از نقشه سئوجون با خبر کردی
_ ولی تو کاری نکردی
_ خواستم ، ولی دیر شد
_ بهت گفتم شاید بره به اون عمارت ...
ولی تو کاری نکردی ....
صبر کردی تا خودکشی کنه ...
وایسادی تا بمیره ...

Blindness of feeling  Where stories live. Discover now