Part 10

127 66 8
                                    

««« واقعا دوستت دارم

گرچه شاید گاهی چنین به نظر نرسد
گاه شاید به نظر رسد که عاشق تو نیستم
گاه شاید به نظر رسد که حتی دوستت ندارم
ولی درست در همین زمان‌ها است که باید بیش از همیشه مرا درک کنی
چون در همین زمان‌ها است که بیش از همیشه عاشق تو هستم ولی احساساتم جریحه‌دار شده است
با این که نمی‌خواهم ، می‌بینم که نسبت به تو سرد و بی‌تفاوتم
درست در همین زمان‌هاست که می‌بینم
بیان احساساتم برایم خیلی دشوار می‌شود
اغلب کَرده تو که احساسات مرا جریحه‌دار کرده است بسیار کوچک است
ولی آن‌گاه که کسی را دوست داری آن چنان که من تو را دوست دارم ....
هر کاهی کوه می‌شود
و بیش از هر چیزی این به ذهنم می‌رسد که دوستم نداری
خواهش می‌کنم با من صبور باش
می‌خواهم با احساساتم صادق‌تر باشم و می‌کوشم که این چنین حساس نباشم
ولی با این همه فکر می‌کنم که باید کاملاً اطمینان داشته باشی که .....
همیشه
از همه راه‌های ممکن
عاشق تو هستممممممم »»»

****

_ چرا زندگی جفتمون رو خراب کردی تهیونگ؟؟
چرااااااااا؟؟؟؟؟
_ کوکی... من نمیخواستم
نمیخواستم این اتفاق بیافته ...
من فقط پول میخواستم ...
میخواستم پولدار بشم ...
_ حالا میتونی اون پولارو با خودت ببری اون دنیا ؟؟؟؟؟ میتونی ؟؟؟؟
پول در آوردن به چه قیمتی ؟؟؟
به قیمت بی‌آبرو کردن یه دختر ؟؟

( صورتش هنوزم اون مظلومیت کودکیش رو داشت ...
لباش پر از خون شده بود
به خاطر مشت من به صورتش ، بینیش شکسته بود ....
چشماش اشکی بود و پر از حسرت...
با تمام وجود میخواست که بخشیده بشه
میخواست که من کوکی اون باشم
اون هنوزم ته ته من بود ....
ولی چطور
چطور میتونم فراموش کنم کاری که با خواهرم کرده ....!!!
اون فیلم لعنتی همش داره جلوی چشمم رژه میره ... اون کاراش ....
اون اذیت کردناش ....
اون صدمه ای که به آیو زد
همه این روزای سخت رو با امید انتقام خواهرم
سپری کردم ...
باید چیکار کنم ؟؟؟!!
درد تا مغز استخونم کشیده شده بود
یه سر طناب خواهر ِعزیزتر از جونم بود
و طرف دیگه پاره تنم ، عشق اول و آخرم

ولش کردم و نشستم رو زمین
از دو طرفِ سرم محکم ، فشار می‌آوردم به سرم
_ بسهههههههههه ..... کافیههههههه
نمیخوامممممم بیاد بیارممممم
تمومشششششش کنننننننن
ته ته ازت متنفرمممممممم

( تهیونگ با اون حال زارش اومد سمتم
و‌ منو بغل کردم )

_ کوکی سرت درد داره ؟؟؟ میخوای ته ته بوست کنه؟؟؟ میخوای سرت رو نوازش کنم ؟؟
_ چرا فرار نمیکنی احمق ؟؟؟
میدونی میخوام چه بلایی سرت بیارم؟؟
بروووو ..... تهیونگ بروووو
از این شهر
از این کشور
فقط برووووو
برو تا دیگه چشمم بهت نیوفته

_ ته ته نمیتونه جایی بره ...
بدون کوکی ته ته زنده نمی‌مونه
ته ته به کوکی قول داده هیچوقت تنهاش نذاره

Blindness of feeling  Where stories live. Discover now