part 11

113 66 4
                                    

_ پرستار زود اتاق عمل رو آماده کن
_ آقای دکتر ‌.. حالش خوبه؟؟
_ خون زیادی از دست داده ...باید درخواست خون بدیم
_ من و اون گروه خونیمون یکیه...
میتونم بهش خون بدم
_ اون خون زیادی از دست داده ...
برو تو دست و پای ما کنار...
بذار کارمون رو بکنیم ....
_ خب تا خون برسه ‌.‌.
لطفااااا ....
اگر اون بمیره ‌...
کل این بیمارستان رو به آتیش میکشممممممم
من دیوونه امممممم

( هیچی حالیم نبود ...
فقط میدونستم که اون نباید بمیره ....
نباید ‌...
اون همه دار و ندار منه ... هر چی هم بخوام
نمیتونم ازش متنفر باشم
هر چی هم بهم بدی کرده ... بازم نمیتونم مرگش رو ببینم ... ‌حداقل به دستم خودم نه )

_پرستار گروه خونی ایشون رو چک کن
_ چشم آقای دکتر

تختم درست کنار اون بود
من سمت پنجره بودم و اون سمت دیگه من
بهم سرم وصل کرده بودن و
داشتن تزریق خون رو انجام میدادن
نگاهم به صورتش بود
فرشته کوچولوی معصوم من
چقدر تو چهرش آرامش بود
عشق بود
لبای زخمش .... لعنت به من ...
چیکار کردم با این بچه
اون همیشه درداشو بهم میگفت
ازم میخواست بوسش کنم
ولی امروز
من باعث دردش شدم
من

آخرین خاطره ای که دیدم :

_ ته بلند شو بیا اینجا ....
_ ولم کن بابا ...
گفتی بیایم رو پشت بوم بخوابیم ... آفتاب بگیریم ...من بلند نمیشم
هیچ جا ن می آم
_بلند شو تنبل....
میخوام یه چیزی نشونت بدم
_ نوچچچچچچ
_ اگه بیای یه بوس بهت میدماااا ...
حالا خوددانی
_ اگر نیام هم ، بهم بوس میدی ‌... 
_ نخیرررر
_ اگه بگم درد دارم چی ؟؟؟
_ نخیررررر
_ پس من نمیام
_ اه ...
بیا دیگهههههههههههههه

_ سرم رفتتتتتت ... هااا ؟؟ چیه؟؟؟؟
_ ته اون خونه رو میبینی چقدر قشنگههه
_ آرههههههه .... واووووووووو
_ خیلی اون خونه رو دوست دارممممم
_ نگاش کن ... نگاش کن ...
چشماشو .... داره برق میزنه ...
تا حالا اینجوری به من نگاه نکردیااااا
_ واتتتتتت ....
الان چی شنیدم ؟؟؟؟
کیم تهیونگ داره به یه خونه حسودی می‌کنه.... ...خخخخخ
_ نخیرممم ....کی گفته ....
اصلا اینقدر نگاش کن تا چشات در بیاد...
بعدم برو همون خونه رو بوسش کن
اصلا برو با اون خونه دوست شووو
_ آره معلومه حسودیت نشده .....
_ ولی من خیلی اونجا رو دوست دارم
میخوام با تو اونجا زندگی کنم
_ اینقدر اونجا رو دوست داری ؟؟؟
_ خیلییییییی ....
و فراتر از خیلیییییییی ....
_ کوک پس بیا یه قول بهت بدم
_ چه قولی؟!
_ من این خونه رو یه روز میخرم برات ...
وقتی خریدم میام و تو رو با خودم میبرم اونجا
_ دیوونه شدی !!!خخخخخ
میدونی چقدر اون خونه گرونهههه احمق ؟؟؟
_ هر چی هم گرون باشه به خاطر تو میخرمش
_ تا آخر عمرت هم اگه کار کنی نمیتونی ...
آخر سر باید بریم همون خونه درختی خودمون
_ کوک ...
از هر راهی شده پول درمیارم تا برات بخرمش
ته ته بهت قول میده
موچچچچچچچ)

Blindness of feeling  Where stories live. Discover now