وارد اتاق شدن و احترام نظامی به جانسون گذاشتن
باید آماده میشدنجانسون: خب امیدوارم کلاس هایی که براتون گذاشته شد مفید بوده باشه
ته: بله قربان ما موارد لازم رو یاد گرفتیم و الان بادین با تراشه کار کنیم
جانسون: بسیار خب بنشیند
روی صندلی های داخل اتاق جا گرفتن و منتظر شدن ، بعد از حدود پنج دقیقه پیره مردی وارد اتاق شد
به احترام پیر مرد بلند شدن و دوباره نشستن و پیر مرد سری براشون تکون داد
جانسون: خب از اونجا که ما با یه هیولا رو به رو هستیم متاسفانه نمی تونیم برای شما سه نفر ردیاب بزاریم
اما شما می تونید برای ما اطلاعات بفرستیدمکثی کرد و دوباره ادامه داد
جانسون: ایشون تراشه کوچکی رو توی دندون عقل شما کار میزارن ، این تراشه مثل تلگراف های قدیمی عمل میکنه و کلاس های که شما در باره تلگراف و نحوه پیام رسانیش گذروندین به این خاطر بوده
یونگی: یعنی ما با کوبوندن دندون هامون با الگوی خاصی می تونیم تلگراف بفرستیم ؟
جانسون: درسته این مافیای جدید خیلی باهوشه پس ما نمی تونیم از راه موبایل یا لپ تاپ در تماس باشیم
جنی: مفهونه قربان
جانسون: اولویت ما جون شما سه نفر هست ، هر وقت احساس کردین جونتون تو خطره بی درنگ برگردید حتی اگر تو یک قدمی دستگیری این هیولا بودید
ته: چرا همش میگید هیولا ؟ یعنی اینقدر خطرناکه ؟
جانسون: دنبالم بیاید
همراه جانسون از اتاق خارج شدن و پشت سرش به راه افتادن ، وادر بخش پزشکی اداره و بعد بخش سرد خونه شدن
مامور سرد خونه احترامی به جانسون گذاشت و بعد از اون وارد اتاق جنازه ها شدن
رزیدنتی که اونجا بود به سمتشون اومد
& کمکی این بر میاد قربان
جانسون: جنازه شماره 727 لطفا
& اوه بله
رزیدنت جنازه رو بیرون کشید و بعدش رفت بیرون ، جانسون ملافه روی جنازه رو برداشت و این همزمان شد به عقب رفتن اون سه نفر
انگار با چنگ صورته چناره رو ریش ریش کرده بودن ، یکی از شونه های جنازه نبود و از دست هاش جر استخون سفید چیزی نمونده بود و در آخر پاهاش از زانو قطع بود
جانسون: یه هیولا که بر چندتا هیولای دیگه فرمانروایی میکنه
جنی: این .... این خیلی افتضاحه
جانسون: توی 40 سال سابقه خدمتم اولین باره همچین چیزی رو می بینم
ته: این خیلی .... خیلی
YOU ARE READING
THE BABY POLICE [Kookv]
Short Storyنام: پلیس کوچولو 💫 مافیای غرق در خون و بی رحمی ...... با قلبی سنگین و نفوذ ناپذیر ...... بی اعتقاد به هر عشقی ...... بی اعتماد به هر غریبه ای ..... در اولین نگاه ...... در اولین بر خورد ..... دل به صاحب چشمانی می ده ..... و ...... و قلب سنگی و نفوذ...