14

2K 170 5
                                    

( دو ماه بعد )

نیرو های مسلحی که توی این دو ماه تربیت کرده بودن به آرومی از ون های مشکی رنگ پیاده شدن

مثل مورچه آروم و بی سر و صدا اما تند حرکت می کردن و همراه بزرگ جونگکوک رو محاصره می کردن

ته: یونگی بیا

قلاب گرفت و یونگی از در بالا رفت و اون طرف در فرود اومد ، یونگی به آرومی در رو برای افراد پلیس باز کرد

اونقدر استرس داشتن و مراقب بودن تا سر و صدایی ایجاد نکنن که به نبود هیچ بادیگارد و حتی سگ محافظی شک نکردن

پس به مسیرشون ادامه دادن و به کمک سایه درخت های بزرگ باغ عمارت به در ورودی سالن نزدیک شدن ....


رافائل: قربان اومدن دستور چیه ؟


جونگکوک خشاب هفت تیر طلا کاری شده اش رو پر کرد ، یه ارث ارزشمند از استادش

نیشخندی زد و همون طور که با اسلحه سرگرم بود با صدای بمش گفت

کوک: خوش بگذرونید بدون اینکه به پسرم آسیب بزنید

رافائل: بله ارباب

و مثل جونگکوک نیشخندی زد و از اتاق بیرون رفت ....

یونگی: تهیونگ این مشکوکه

ته: چی ؟

جنی: خوب نگاه کن هیچ بادیگاردی وجود نداره حتی سگ محافظی هم همین طور ؟

ته: فاک نکنه .... نکنه تو تله ....

نفهمیدن چی شد که صدای شکلیک گلوله بالا گرفت ، خب اونا تو تله جئون بزرگ افتاده بودن

ته: پناه بگیرید .... شلیک نکیند فرار کنید ..... فرار کنید .... مقاومت نکنید

رو به افرادش داد زد و خودش مشغول شلیک شد
یونگی و جنی از پشت بهش چسبیدن و اون سه نفر پشت به پشت هم داشتن از افرادشون دفاع می کردن

تهیونگ بین جمعیت رافائل رو دید که با لذت تمام به افراد شلیک می کرد

( اگر رافائل اینجاست پس قطعا جئون هم اینجاست )

با نگاه دنبال جونگکوک گشت و توی تاریکی طبقه بالای عمارت چشم های براقش رو شکار کرد

اگر تسلیم جونگکوک میشد امکان داشت افرادش سالم بمونن ؟

یونگی: تهیونگ باید بریم زود باش پسر زود باش

ته: بریم

فکر مضخرفی بود ، تهیونگ حاضر نبود پیش یه روانی برگرده و تا آخر عمر اون رو تحمل کنه

افراد موفق شدن از ساختمان عمارت خارج بشن اما ای کاش این کار رو نمی کردن

افراد یا بهتر بگیم لشکر بزرگ جونگکوک محاصره شون کرده بودن طوری که شاید سه برابر اونها بودن

THE BABY POLICE [Kookv]Where stories live. Discover now