23

1.7K 124 6
                                    

تهیونگش از وقتی اومده بودن یه گوشه نشسته بود و نه چیزی میگفت و نه کاری میکرد

کلافه از وضعیت همسرش به سمتش رفت و روی تخت درازش کرد ، تهیونگ با چشمای درشت نگاهش کرد

جونگکوک سرش رو پایین برد و با ولع شروع به بوسیدن لب های تهیونگ کرد

تهیونگ که فهمید جونگکوک از سکوتش ناراحت شده میون بوسه خنده ای کرد و دست هاش رو دور گردن جونگکوک حلقه کرد

بوسه شون با همراهی تهیونگ عمیق تر شد و در نهایت با سوزش ریه هاشون به پایان رسید

جونگکوک پیشونی تهیونگ رو آروم بوسید

کوک:دوست داری چجوری بکشمش بیبی ؟

ته: همینطور که پدرام رو کشت

کوک: چشم قشنگم

موهای تهیونگ رو نوازش کرد که صورتش توسط تهیونگ قاب گرفته شد

ته: جونگکوک سالم برگرد باشه ؟

جونگکوک سرش رو کج کرد و کف دست تهیونگ رو بوسید

کوک: چشم بیبی

بارون شدید بود جوری که یک ثانیه برای آبکش شدن کافی بود

هوا به لطف بارون سرد بود و به طرز عجیبی بوی مرگ و خون میداد

& جانسون کلکی تو کارته ؟

جانسون: من تا وقتی بتونم راحت پول بگیرم کلک نمیزنم مَرد

کوک: ولی تو حروم زاده تر از این حرف هایی جانسون

و بوممم ، صدای تیر و تفنگ توی انبار متروکه پیچید جوری که انگار انفجاری در حاله رخ دادنه

البته از جونگکوک عصبانی غیر از این هم انتظار نمی رفت ، همه باید بدونن که نباید خواستار چیزی یا کسی که ماله جئون باشن

جونگکوک پشت ماشینی که به لطف نارنجک برگشته بود سنگر گرفت

گلوله ها به کسی امون نمی دادن و قطعا هر کسی ذره ای قابل دید بود هدف گلوله ها می شد

بوی خون تو هوا پخش شده بود و عجیب به جونگکوک قدرت مبارزه و تیر اندازی میداد

جونگکوک خود درد بود و قرار بود جانسون رو تو خودش غرق بکنه ، تو درد و ناامیدی

جانسون اشتباه کرده بود ، اشتباه کرده بود که خواستار و مدعی تهیونگ شده بود

و امشب قرار بود به بدترین نحو مورد عنایت جونگکوک قرار بگیره

طرف معامله جانسون خیلی وقت بود که فرار کرده بود و حالا دو طرف حیاط انبار عین دوتا جبهه جنگ شده بود

تیر اندازی اونقدر ادامه پیدا کرد تا اینکه جانسون بی یار و بی گلوله موند و با پِین تنها شد

THE BABY POLICE [Kookv]Where stories live. Discover now