سرش تیر وحشتناکی کشید و باعث شد با ناله بلندی چشم هاش رو باز کنه ، دیدش تار بود و نیاز داشت تا با دلم زدن دیدش رو واضح کنه
چندین بار با درد پلک زد تا تونست واضح ببینه ، چشم های درشتش رو چرخوند و اطراف رو بررسی کرد
از بالا تا پایین ، از چپ به راست تمامی اتاق مشکی مات و براق بود و آرامش خاصی رو منتقل می کرد
کوک: زود بهوش اومدی
صدای بم توی بار به گوشش رسید و توجهش رو به ساعت جلب کرد ، 3 و نیم نیمه شب بود
چیزی یادش نمی اومد فقط یادش اومد که بزور مایه ای بهش خورونده شد و دقیقه بعد از هوش رفت
ته: کجام ؟
با صدای ضعیفی پرسید که باعث شد هیولا بالای سرش بیاد ، خم شد و بوسه آرومی روی شقیقه دردناکش زد
کوک: استراحت کن آنجل بعدا حرف میزنیم
اما تهیونگ همچنان لجوجانه سعی داشت هوشیار بمونه و راهی برای فرار پیدا کنه
ته: آب
ضعیف زمزمه کرد ، جونگکوک سری تکون داد و به سمت پارچ و لیوان روی میز رفت لیوان آب رو پر کرد
بالا تنه تهیونگ رو توی بغلش گرفت و لیوان آب رو به لب های قرمز و درشتش نزدیک کرد ، به آرومی لیوان رو هم کرد تا تهیونگ راحت تر آب بخوره
تهیونگ آروم آروم مثل بچه های چند ماهه آب می خورد و غنچه شدن لب هاش برای خوردن آب صحنه وسوسه انگیزی رو به ارمغان آورده بود
با تموم شدن آب داخل لیوان جونگکوک فرشته اش رو روی تخت خوابوند ، پتو رو روی آنجل خواب روی تخت کشید
صاف ایستاد و نگاهش روی تهیونگ قفل شد ، موهای فرش روی پالش پخش شده بود
لپ تپلش روی بالش پهن شده بود
مژه های بلند و مشکیش روی گونه های نرمش ثانیه انداخته بود
لب هاش......لب های قرمز و درشتش برق میزدن و به حالت فوق العاده کیوتی غنچه شده بودن
وسوسه شد بوسه ای از اون لب ها بگیره اما به خودش نهیب زد
( هنوز مطمئن نشدی مرد ، هنوز نه )
هنوز مطمئن نبود پس به بوسه ای روی لپ نرم و پشمکی پلیس کوچولو رضایت داد و از اتاق بیرون رفت
_________________________
( کازینوی سیاه _ ساعت 4 صبح )
وارد اتاق قبلی شد و طرف قرارش رو دید که روی مبل نشسته و با پاش روی زمین ضرب گرفته
کوک: خیلی زود اومدی
یون سو: تهیونگ کو ؟؟؟
( یون سو رو که یاد تون میاد 🧐 )
![](https://img.wattpad.com/cover/342300052-288-k649460.jpg)
YOU ARE READING
THE BABY POLICE [Kookv]
Short Storyنام: پلیس کوچولو 💫 مافیای غرق در خون و بی رحمی ...... با قلبی سنگین و نفوذ ناپذیر ...... بی اعتقاد به هر عشقی ...... بی اعتماد به هر غریبه ای ..... در اولین نگاه ...... در اولین بر خورد ..... دل به صاحب چشمانی می ده ..... و ...... و قلب سنگی و نفوذ...