18

1.9K 137 2
                                    

تن خسته تهیونگ رو روی تخت گذاشت
حق داشت اینقدر خسته بشه امشب کلی با هیونگ های جدیدش و دوستاش هوش گذرونده بود

با لبخند بوسه ای به لب های سرخش زد و موهای فرفریش رو نوازش کرد

خودش هم خسته بود اما امشب وقت خواب نبود پس از روی تخت بلند شد

بدون ایجاد کوچکترین سر و صدایی از اتاق خارج شد و به سمت اتاق کارش رفت

وارد شد و یک راست به سمت کشوی میز هاش رفت
قفل کشوی اول رو باز کرد

روی صندلی راحتیش نشست و مشغول پر کردن خشاب تفنگش شد ، مبارزه امشبش تن به تن بود

بدون وجود حتی یک نفر ، بعد از تفنگش چاقوی ضامن دارش رو توی نیم بوتش جا ساز کرد

پالتوی بلند و مشکیش رو روی دوشش انداخت ، تقه ای به در اتاقش خورد و بعد از اون در باز شد

با دیدن تهیونگی که از خوابش بیدار شده تعجب کرد

کوک: عزیزم چرا بیدار شدی؟

ته: حس خوبی ندارم کوکی ، کجا می خوای بری ؟

از کیوتی پسرش دلش ضعف رفت ، خطر زیاد این مبارزه پسرش رو هم متوجه کرده بود

به سمتش رفت و برآید استایل بغلش کرد ، وارد اتاق خواب شون شد و تهیونگ رو دوباره روی تخت گذاشت

کوک: بخواب تهیونگ ، قول میدم صبح توی بغلم بلند بشی

ته: قوله قول ؟

جونگکوک انگشت کوچیکه دستش رو توی انگشت کوچیکه تهیونگ قفل کرد و با اطمینان گفت

کوک: قول مو فرفری من

پیشونیش رو محکم بوسید ، پتو رو روی تهیونگ کشید و با به خواب رفتن دوباره تهیونگ از جاش بلند شد

به سرعت از ساختمان عمارت خارج شد ، هیون رو دید که آشفته و نگران زمین رو متر می‌کنه

بهش حق میداد ، اولین فرد قابل اعتماد و همچنین وفادارش هیون بود

کوک: خوابید ؟

هیون: بله ارباب دارو خواب آور رو به خوردش دادم

کوک: ممنونم هیون

هیون: ارباب بزارید منم بیام

کوک: هیون تو باید اینجا باشی

نگاهی به پنجره اتاق شون کرد و لبخندی زد

کوک: مراقب تهیونگم باش هیون

هیون: چشم ارباب لطفا سالم برگردید

جونگکوک سری تکون داد و سوار ماشینش شد .......

( انبار متروکه _ ساعت ۱ بامداد )

دو ماشین رو به روی هم ایستادن ، صاحبان چند لحظه ای بهم زل زدن

THE BABY POLICE [Kookv]Where stories live. Discover now