توی کارگاه عمارت جونگکوک در حال تیز کردن چاقو ها و روغن کاری کردن تفنگ هاشون بودن
جونگکوک و هوسوک رکابی های مشکی پوشیده بودن که بدن عضله ای و درشت شون رو به نمایش گذاشته بود
و لیسا هم نیم تنه مشکی رنگی به تن داشت ، بدن لیسا هم به لطف نمیره های سخت رزمی و بدنسازی کاملا عضله ای و قطعه قطعه بود
رافائل: هیونگ
کوک: هوم ؟
رافائل: از دادگاهمون اومدن
هر سه دست از کار کشیدن ، درسته دنیای اونا هم قانون ها و دادگاه خاص خودش رو داشت
کوک: بگو بیان تو
رافائل بیرون رفت و چند ثانیه بعد یک زن و دو مرد وارد کارگاه شدن
کوک: چه کمکی ازم بر میاد
زن و دو مرد در ابتدا به جونگکوک تعظیم نود درجه ای کردن نه بخاطر قدرتش بلکه بخاطر مردونگی بود که در عین قدرت داشتن داشت
& قربان شخصی به نام ماسیمو آدامو از شما شکایت کرده
کوک: خب ؟
& بنا بر شکایت اون ما باید سوابق دوربین های عمارت شما رو از پنج ساله پیش تا الان کپی و برای دادگاه ببریم
کوک: بسیار خب راحت باشید هیون
هیون وارد شد و تعظیم کوتاهی کرد
کوک: خانم رو راهنمایی کن و چیزی که می خوان رو بهشون بده
هیون: بله ارباب
& از اینکه با ما همکاری می کنید ممنونم قربان
کوک: خواهش می کنم موفق باشید
زن و مرد های همراهش از اونجا رفتن
هوسوک: وضعیت داره پیچیده میشه جونگکوک
کوک: چرا اون وقت ؟
هوسوک: ما الان باید برای پلیس ها آماده بشیم و از اون طرف ماسیمو هم سر و کله اش پیدا شده
کوک: قضیه ماسیمو نهایتا یک هفته بیشتر طول نمی کشه هوسوک
نیشخندی زد و چاقوی تیز شده اش رو توی غلافش فرو کرد ......
( روز بعد / دادگاه سیاه )
تمامی افراد به ترتیب قدرتشون روی صندلی ها جا گرفتن و مشخصات صندلی جونگکوک هوسوک و لیسا سه صندلی اول بود
قاضی دادگاهشون وارد شد و همه به احترام مرد پیر قیام کردن
قاضی نشست و همه نشستن
قاضی: خب ؟
منشی: قربان ماسیمو آدامو از جئون جونگکوک به دلیل ربودن همسرش چان رافائل در پنج ساله پیش شکایت کردن
YOU ARE READING
THE BABY POLICE [Kookv]
Short Storyنام: پلیس کوچولو 💫 مافیای غرق در خون و بی رحمی ...... با قلبی سنگین و نفوذ ناپذیر ...... بی اعتقاد به هر عشقی ...... بی اعتماد به هر غریبه ای ..... در اولین نگاه ...... در اولین بر خورد ..... دل به صاحب چشمانی می ده ..... و ...... و قلب سنگی و نفوذ...