16

2.1K 158 2
                                    

چشم های ناز و فندقیش رو آروم باز کرد
اما عادت نداشتن به نور باعث کمی چشم هاش رو تنگ بکنه و پشت سر هم پلک بزنه

وقتی دیدش واضح شد به اتاق آبی و سفید نگاهی انداخت و کمی بعد متوجه سوزش دستش شد

نگاهش رو به دستش داد و دید که سوزن سرم توی دستشه ، پس بیمارستان بودن

تمامی اتفاقات امروز توی ذهنش پلی شد و باعث شد دوباره چشم های فندقیش رنگ ناراحتی بگیره

کوک: بالاخره بیدار شدی توله

با شنیدن صدای جونگکوک نگاه مظلومش رو بهش دوخت ، نمی دونست جونگکوک از قضایای امروز چیزی می‌دونه یا نه

جونگکوک بالای سرش ایستاد ، خم شد و بوسه آرومی روی پیشونی بلند تهیونگ گذاشت

ته: میشه بریم خونه ؟

کوک: عزیزم فقط یکم از سرمت مونده تموم که بشه میریم باشه؟

ته: باشه

دلیل مردمک های ناراحت عشقش رو نمی فهمید و همین کلافه اش کرده بود

مگه همه چیز درست نشده بود ؟ مگه تهیونگ نفهمیده بود که جونگکوک پلیسی رو نکشته ؟ پس چرا هنوز هم ناراحت بود ؟

با اومدن پرستاری به داخل اتاق از تخت فاصله گرفت ، پرستار با لبخند سرم رو در آورد و با خوش رویی از اون ها خداحافظی کرد

تهیونگ به آرومی سعی کرد بشینه ، هنوز سرگیجه داشت و احتمال میداد بخاطر نخوردن غذا باشه

جونگکوک جلو رفت و با تردید دستاش رو باز کرد تا تهیونگ رو بغل کنه

وقتی دست های تهیونگ دور گردنش حلقه شد با لبخند تن سبکش رو بغل کرد و از اتاق خارج شد

راهروی بیمارستان رو طی کرد ، وقتی خارج شد افرادش رو دید که منتظرش ایستاده بودن

البته لبخند مرموز هیون و رافائل از چشمش دور نموند
خوب می دونست اون دوتا نقشه کشیدن تا رابطه شون رو جوش بدن

به آرومی با توله توی بغلش توی ماشین نشست و بعد از جا گیری همه افراد ماشین ها به سمت عمارت به حرکت در اومدن ........

بعد از خوردن شام همراه تهیونگ وارد اتاق کارش شد و پشت میز بزرگش نشست

تقه ای به در خورد

کوک: بله ؟

در باز شد و تهیونگ داخل اومد ، یه تی شرت بلند تا اواسط رونش پوشیده بود با یه شرکت تقریبا یک وجب زیر باسنش

ابرو های جونگکوک بالا پرید و پرونده ای رو که برداشته بود کنار انداخت

تهیونگ در رو بست و به سمتش قدم برداشت ، جونگکوک رو به پشتی صندلی تکیه داد

THE BABY POLICE [Kookv]Where stories live. Discover now