2

1K 140 10
                                    

باز با یک پیروزی دیگه وارد اردوگاه شدند
سرباز های محافظ اردوگاه جلو اومدند و شعار زنده باد شاهزاده سر دادن

سرباز های خسته از جنگ برادران در اردوگاه شون رو به آغوش کشیدند و بار دیگه پای کوبی کردن

چرا که خبر بازگشت به خونه به اون ها هم رسیده بود
بالاخره بعد از ده سال جنگ و پیروزی قرار بود به خانه هاشون برگردند

البته اون هایی که زنده مونده بودن

یونگی: به سمت چشمه برید ، استحمام و اصلاح کنید و برای برگشت آماده باشید

& زنده باد شاهزاده .... زنده باد شاهزادههه

شاهزاده لبخندی زد و از اسبش پیاده شد ، به سمت چادرش رفت که هوسوک و جونگکوک هم دنبالش رفتند

هوسوک: خب اول کی اصلاح می کنه ؟

کوک: معلومه یونگی

یونگی: هوم بیا هوسوک

یونگی روی صندلی جلوی آینه مسی نشست ، هوسوک با قیچی و شانه به سمتش رفت

در مرحله اول موهای تا کمر یونگی رو از ته برید و بعد با قیچی و شونه مشغول مدل دادن به موهای یونگی شد

توی این فاصله جونگکوک خمیر مخصوص اصلاح رو آماده می کرد و با لبخند مواد رو قاطی می کرد

ده سال دوری از خانه و خانواده سخت بود البته برای سربازانی که در اردوگاه بودن نه سه فرمانده ای که دل خوشی از خانواده هاشون نداشتن

هوسوک: بیارش جونگکوک

جونگکوک ظرف رو دست هوسوک داد و هوسوک صورت یونگی رو به خمیر آغشته کرد

به آرومی با تیغ شروع به زدن ریش ها و سیبیل های کم پشت یونگی کرد تا جایی که صورت سفیدش رو از ریش و سیبیل پاک کرد

هوسوک: صورتت رو بشور

یونگی بلند شد و صورتش رو شست ، خودش رو توی آینه مسی نگاه کرد

نبود ریش و سیبیل چهره اش رو جوان تر نشون میداد
خنده کوتاهی کرد

وقتی کاره هر سه تموم شد از چادر بیرون اومدن و اونها هم به سربازان داخل چشمه ملحق شدن

وارد آب شدن ، آبی که توی فصل بهار کمی خنک بود و تن های کوفته رو سر حال می آورد

یونگی همون طور که بدنش رو خیس می کرد نگاهش روی بدن افرادش بود

روی بدن های افرادش جای زخم های ده ساله بود اما خراش های هیچ بدنی به خراش های بدن خودش نمی رسید

نگاهی به بدن خودش انداخت ، از کف پا تا گردنش جای زخم و داغ بود ، پهلو ، بازو و شونه اش همچنان زخمی بود

هوسوک: یادم باشه قبل پوشیدن لباس برات مرهم بزارم یونگی

یونگی: حتما ، دلم نمی خواد دردونه ام زخم هام رو ببینه

MY SWEET BROTHER [Yoonmin]Where stories live. Discover now