9

927 113 2
                                    

ندیمه ارشد از پله های آلاچیق بالا اومد ، هوا سوز بدی داشت و نزدیک به پاییز بود

ندیمه شنل پوست گرگ شاهزاده رو روی دوش شاهزاده انداخت ، یونگی تشکر کوتاهی کرد چرا که مشغول رسیدگی به امورات ارتش مخفیش بود

ندیمه: سرورم چیزی میل ندارید براتون حاضر کنم ؟

یونگی: تشنمه

ندیمه: همین سرورم ؟ شما ناهار هم میل نکردید

یونگی: همچنان میل ندارم آب کافیه

ندیمه تعظیمی کرد و از آلاچیق خارج شد تا آب بیاره ، یونگی نامه ای که هوسوک براش فرستاده بود رو کنار گذاشت

امروز باید برای معامله اسلحه و مهمات به بندر می رفت ، نگاهش رو به آسمون تیره داد

ماه کامل بود و اون دیگه باید پیداش میشد

ناگهان تمام مشعل های عمارت خاموش شد و تنها شمع روی میز ولیعهد روشن موند

بوی ناخوشایندی توی عمارت پیچید و تمامی افراد به جز ولیعهد بی هوش شدن

برای ولیعهد این سم ها چیزی جز یک بوی ناخوشایند نبودن

با شنیدن صدای کفش های پاشنه بلندی لبخندی زد

یونگی: خوش اومدی ، دیر کردی

زنی با موهای بلند قهوه ای رنگ در حالی که نیزه بلندی توی دستش بود از تاریکی وارد روشنی آلاچیق شد

لباس های مردونه پوشیده بود اما آرایش و موهای بلندی زنانگیش رو حفظ کرده بود

چائو: خوش برگشتی گرگ سیاه

یونگی: ممنونم دختر دریا

چائو خنده نازک و زنانه ای کرد ، رو به روی یونگی نشست

چائو یکی از هفت دزد مخوف دریا ها بود و البته دوست قدیمی یونگی ، یکی از کسانی که هویت واقعی ولیعهد رو می دونست

چائو: راستی ولیعهدیت مبارک

دوباره خنده نازکی کرد و یونگی هم باهاش همراه شد

چائو: خب چی می خوای ؟

یونگی: تمام چیزی که داری

چائو: خوب موقعی اومدی ، گرز های خوبی به دستم رسیده کلا این سری جنس های خوبی دارم

یونگی: قیمت مهم نیست فقط جنس هاتو بفرست اردوگاهم تو کوهستان بائو

چائو: پول نمی خوام

یونگی: چی می خوای ؟

چائو: برادرم رو خلاص کن برام

یونگی: چی شده ؟

چائو: هر نفسی که می‌کشه حرومشه ، طبق قانون خلافکار ها کشتن هم خون ممنوعه خودت که خوب می‌دونی

MY SWEET BROTHER [Yoonmin]Where stories live. Discover now