16

886 103 0
                                    

تمامی مقامات به یک جلسه اظطراری احضار شده بودند ، دو قتل در یک شب و هر دو خواستگاران شاهزاده کوچک بودند

نخست‌وزیر: سرورم دو قتل در یک شب ؟ این نگران کننده است

لیانگ: می دونم بادی قاتل رو پیدا کنید

فرمانده کل: پیداست فردی دوست ندارن شاهزاده کوچک ازدواج کنن

لیانگ:, اما آخه چه کسی ؟

در حاله بحث بودند که یکی از خواجه های امپراطور جلو اومد ، تا کمر خم شد و تعظیم کرد

& سرورم ولیعهد اینجا هستند

لیانگ: بگین بیا تو

& بله سرورم

خواجه بیرون رفت و کمی بعد ولیعهد وارد سالن جلسات سلطنتی شد ، تعظیم کوتاهی کرد

یونگی: سرورم می خوام تنها صحبت کنیم لطفا تمامی مقامات به غیر از بانوی اعظم رو مرخص کنید

امپراطور نگاه مشکوکی به پسرش انداخت و مقامات رو با اشاره دست مرخص کرد

حالت فقط اون سه نفر مونده بودن ، امپراطور از تخت سلطنتی پایین اومد و رو به روی پسرش ایستاد

ولیعهد عریضه ای رو به سمت امپراطور گرفت و امپراطور عریضه رو گرفت

امپراطور عریضه رو باز کرد و مشغول مطالعه شد ، هر چه کلمات بیشتری می خوند بیشتر متعجب و شگفت زده میشد

یونگی: من با خونم امضاش کردم پس لطفاً دیگه سعی نکنید برای جیمین خواستگار پیدا کنید

یونهی: سرورم می تونیم بپرسم چه چیزی نوشتید

یونگی: من از حق خودم بعد از مرگ امپراطور گذشتم و قول دادم از شاهزاده چهارم در صورت مجرد بودن محافظت کنم

بانوی اعظم لبخند ظریف و زنانه ای روی لب هاش نشوند

یونهی: پس بنده شاهد این ماجرا هستم ؟

یونگی: درسته

ولیعهد سرش رو به سمت امپراطور برگردوند و با لحن محکمی ادامه داد

یونگی: قول بدید دیگه جیمین رو مجبور به انتخاب همسر نکنید

لیانگ: بسیار خب

امپراطور پسرش رو بغل کرد

لیانگ: ممنونم پسرم

ولیعهد حتی دستش رو هم برا بغل کردن امپراطور بالا نیاورد پس امپراطور ولیعهد رو ول کرد و لبخندی زد

یونگی: با اجازه سرورم

و با تعظیمی از اونجا رفت

لیانگ: یونهی تو راست می گفتی لحظه مرگه منو همسرم خیلی نزدیکه

MY SWEET BROTHER [Yoonmin]Where stories live. Discover now