22

973 95 0
                                    

( یک ماه بعد )

مراسم ازدواج تهیونگ و جونگکوک در قصر و مراسم ازدواج سوکجین و نامجون در شیلا برگزار شد

و حالا مراسم سومی در حاله اجرا بودن ، مراسم عروسی امپراطور با الهه زیباش

تمامی مقامات و ندیمه ها و خواجه لباس های مخصوصی پوشیده بودند

سرا تا سر قصر آذین های سرخ و طلایی بسته شده بود و برای شریک قرار دادن مردم در این ازدواج امپراطور دستور پخش غله بین مردم رو داده بود

در هیچ چیزی خساست و احتیاط به خرج داده نشده بود و از هر چیزی به فراوانی در جشن موجود بود

میز عقد بزرگ و زیبایی برای جاری شدن پیوند ازدواج چیدن شده بود

حتی بانوی اعظم هم لباس زیبای یه رنگ یشمی پوشیده و موهاش رو با جواهراتی زیبا و گران قیمت تزیین کرده بود

تمامی مقامات خوشحال از ازدواج امپراطور شون لحظه ای لبخند از روی لب هاشون کنار نمی رفت

& امپراطور و ملکه وارد می شوند

تمامی مقامات و ندیمه ها و خواجه ها مرتب و سر به زیر ایستادند

امپراطور در حالی که با لبخندی پاک نشدنی دست ملکه اش رو گرفته بود در حاله بالا اومدن از پله ها بود

هیچ کس تا به حال همیچن لبخندی رو از بچگی روی لب های امپراطور جوان ندیده بود

امپراطور روی ابر ها سیر می کرد چرا که بعد از سال های طولانی بالاخره تونسته بود معشوقش رو ماله خودش بکنه

و قطعا هیچ کلمه و یا حمله ای نمی تونست حاله الانش رو توصیف بکنه

در مقابل میز زانو زدند ، بانوی اعظم با لبخندی جلو اومد و مقابل میز _ جلوی امپراطور و ملکه زانو زد

اول باید دعایی برای زوج سلطنتی می کرد

یونهی: به نام پروردگار ، با قلبی پاک از کینه و نفرت ، پر از مهربانی و شادی دعا می کنم

دعا می کنم تا تا امپراطور و ملکه ما در صحت و سلامت بر فرزندان این کشور حکومت کنند

آرامشی برای یکدیگر باشند و پروردگار فرزندانی از جنس عدالت ، مهربانی ، هوش و ذکاوت به آنها عطا فرماید

بانوی اعظم از جاش بلند شد ، خنجر غسل داده شده در دریاچه مقدس رو از روی سینی نقره ای برداشت

ملکه و امپراطور دست هاشون رو بالا آوردن ، بانوی اعظم خراش کوچکی روی دست هاشون انداخت

دست ملکه رو در دست امپراطور گذاشت و بدین ترتیب پیوند خونی ازدواج بینشون برقرار شد

یونهی: باشد که عشق تان جاودان باشد

بلند شدند و بانوی اعظم اینبار با صدایی بلند رو به حضار اعلام کرد

MY SWEET BROTHER [Yoonmin]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt